۳۹ نتیجه برای پروتئین
صفر علی طالاری، سید فخرالدین صدر، ناصر ولایی، روح الله دهقانی،
دوره ۲، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۷۷ )
چکیده
سابقه و هدف: با توجه به شیوع لیشمانیوز جلدی در ایران و انتخابی بودن گلوکانتیم برای درمان این بیماران و تناقض هایی که در مورد عوارض کبدی و کلیوی پس از مصرف گلوکانتیم وجود دارد و به منظور تعیین تاثیر گلوکانتیم بر مقدار قند خون و پروتئین اوری در مبتلایان به لیشمانیوز جلدی، این تحقیق در مراجعین به آزمایشگاه مرکزی آران و بیدگل در سال ۱۳۷۷ انجام گرفت.
مواد و روش ها: تحقیق به روش تجربی از نوع کارآزمایی بالینی (Clinical trial) در سه مرحله قبل، حین و پس از درمان صورت پذیرفت. پس از کسب رضایت از ۵۰ نفر مبتلا به لیشمانیوز که بیماری آن ها با روش نمونه برداری از زخم، رنگ آمیزی با گیمسا وجود الکل لیشمن توسط متخصصین ثابت گردیده و فاقد پروتئین اوری و قند خون کمتر از ۱۳۰ میلی گرم درصد بودند، برای آنان فرم اطلاعاتی تکمیل و خصوصیات فردی شامل سن، جنس، تحصیلات و محل سکونت ثبت شد. از بیماران به طور ناشتا ۵cc خون گرفته و با دستگاه RA۱۰۰۰ قند خون اندازه گیری گردید. همچنین نمونه ادرار بیماران در ظرف یک بار مصرف جمع آوری و با نوار ادراری بیومریکس پروتئین ادرار بررسی شد. پس از گرفتن نمونه به هر بیمار ۵۰mg/kg/day گلوکانتیم به صورت عضلانی تزریق و پس از ۱۰ و ۲۱ روز دوباره با همان شرایط قند خون و پروتئین ادرار تعیین و در فرم اطلاعاتی بیماران ثبت گردید و نتایج حاصل مورد قضاوت آماری قرار گرفت.
یافته ها: ۷۰% افراد مورد بررسی زن و ۳۰% مرد در سنین ۱۷±۲۵ بودند. بروز پروتئین اوری پس از ده روز ۱۲% و در پایان درمان ۳۶% می باشد که این اختلاف از نظر آماری معنی دار است (P<۰,۰۰۱). در این بررسی میزان پروتئین اوری در مردان بیشتر از زنان مشاهده شد اما بر حسب محل سکونت و میزان تحصیلات آنان اختلافی مشاهده نگردید. میزان قند خون قبل و پس از مصرف گلوکانتیم نیز ۲۱.۲% کاهش یافت که از نظر آماری معنی دار بود (P<۰.۰۰۱). اما بر حسب جنس، محل سکونت و میزان تحصیلات اختلاف معنی داری ملاحظه نشد.
نتیجه گیری: با توجه به نتایج این تحقیق توصیه می گردد در بیمارانی که گلوکانتیم دریافت می کنند، میزان قند خون و پروتئین ادرار در مراحل مختلف درمان ارزیابی شوند.
عباس رضایی، زهره پسران، شهرام مظاهری تهرانی، امیر حسین سیادت،
دوره ۵، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۰ )
چکیده
سابقه و هدف: هیپرتانسیون بیماری بسیار شایعی است که عوارض ناشی از آن سبب مرگ و میر زیادی می گردد. برخی محققان احتمال افزایش میزان C۳ سرم در بیماران مبتلا به هیپرتانسیون را مطرح نموده اند و افزایش میزان C۳ سرم در این بیماران را عامل ایجاد عوارض ناشی از هیپرتانسیون دانسته اند. از این رو، این مطالعه با هدف تعیین میزان C۳ در بیماران مبتلا به هیپرتانسیون و مقایسه با گروه شاهد در استان اصفهان در سال ۱۳۷۷ انجام گرفته است.
مواد و روش ها: تحقیق به روش تحلیلی بر روی ۶۰ بیمار مبتلا به هیپرتانسیون و ۶۰ فرد سالم که به طور تصادفی انتخاب شدند، صورت پذیرفت. میزان C۳ سرم این افراد به روش SRID اندازه گیری شد و میزان آن در افراد بیمار با افراد سالم براساس سن و جنس مقایسه گردید و با آزمون t-test مورد قضاوت آماری قرار گرفت.
یافته ها: میزان C۳ در افراد سالم ۱۳±۸۵ و در افراد مبتلا به هیپرتانسیون mg/dl ۳۲±۱۳۱ بود که یک اختلاف ۵۴ درصدی را نشان می دهد (P<۰,۰۰۰۱). میزان C۳ در افراد سالم و بیمار رابطه ای با جنس نداشت. در افراد مبتلا به هیپرتانسیون با افزایش سن، افزایش کمتری در میزان C۳ سرمی مشاهده گردید.
نتیجه گیری: ابتلا به هیپرتانسیون موجب افزایش C۳ سرم می گردد. انجام یک تحقیق هم گروهی برای تعیین رابطه افزایش C۳ در مبتلایان به هیپرتانسیون با بروز آترواسکلروز پیشنهاد می شود.
ابراهیم رضی، محمد عابدی سماکوش، سید غلامعباس موسوی،
دوره ۸، شماره ۲ - ( ۴-۱۳۸۳ )
چکیده
سابقه و هدف: یکی از سؤالات اساسی در مبتلایان مایع جنب مسئله مقادیر و همبستگی کلسترول و لیپوپروتئینهای مایع جنب با مقادیر سطح سرمی آنها و اهمیت آن در افتراق نوع مایع جنب (ترانسوداتیو، اگزوداتیو) میباشد. لذا این تحقیق در مبتلایان مایع جنب مراجعهکننده به بیمارستان شهید بهشتی کاشان در سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۲ انجام گرفت.
مواد و روشها: تحقیق با طراحی مقطعی روی کلیه بیماران مبتلا به مایع جنب انجام گرفت. تعیین نوع اگزودا و ترانسوداتیو مطابق معیار لایت بوده و میزان کلسترول و تریگلیسیرید، لیپوپروتئینها در مایع جنب و سرم همزمان به روش استاندارد آن تعیین و میزان همبستگی آنها به روش پیرسون و مقادیر کلسترول و لیپوپروتئینها و ضـریب نیمه تراوایی پرده جنب در موارد اگزوداتیو و ترانسـوداتیو بر حسب مورد با آمار T-test و Man-Whitney مورد قضاوت آماری قرار گرفت.
یافتهها: تحقیق روی ۱۱۹ نفر شامل ۵۲ مرد و ۶۷ زن با میانگین سنی ۱۵ ± ۵/۶۳ سال انجام گرفت. مایع جنب در ۷۰ نفـر (۸/۵۸ درصد) از نوع اگزوداتیو و در ۴۹ نفر (۲/۴۱ درصد) از نوع ترانسودا بود. میزان کلسترول مایع جنب در افراد ترانسوداتیو ۱۶ ± ۲۹ و در گروه اگزوداتیو ۲۵ ± ۶۵ بود (۰۰۱/۰ P< ). سطح کلسترول مایع جنب (اگزوداتیو و ترانسوداتیو) بستگی به سطح سرمی آن و نسبت پروتئین جنب به سرم دارد (در اگزوداتیو ۶۱/۰= r ، ۰۰۱/۰ p< ، ترانسوداتیو ۶۲/۰= r و ۰۰۱/۰ p< ). ضریب همبستگی LDL ، HDL ، VLDL و تریگلیسیرید مایع جنب اگزودا با نسبت پروتئین مایع جنب به سرم به ترتیب عبارت است از: ۵۳/۰= r (۰۰۱/۰ p< )، ۴۰/۰= r (۰۱/۰= p )، ۲۹/۰= r (۰۱/۰= p ) و ۲۹/۰= r (۰۲/۰= p ). در مایع جنب ترانسودا ضریب همبستگی به ترتیب LDL ، HDL ، VLDL و تریگلیسرید با نسبت پروتئین مایع جنب به سرم به ترتیب عبارت است از: ۴۸/۰= r (۰۰۱/۰ p< )؛ ۲۴/۰= r (۰۹/۰= p ) ۰۹/۰= r ، (۵۲/۰= p ) و ۰۴/۰= r (۷۹/۰= p ). نسبت درصد کلسترول همراه با LDL و HDL مایع جنب اگزوداتیو و ترانسوداتیو به ترتیب ۹۰ و ۸۹ درصد بود در حالی که نسبت درصد و کلسترول همراه با LDL و HDL سرمی آنها به ترتیب ۸۳ و ۸۶ درصد بود.
نتیجهگیری و توصیهها: سطح کلسترول مایع جنب اگزوداتیو و ترانسوداتیو بستگی به سطح سرمی آنها و نسبت پروتئین مایع جنب به سرم دارد. با توجه به عدم تغییر لیپوپروتئینها ( LDL و HDL ) در مایع جنب، سنجش کلسترول مایع جنب در افتراق مایع جنب اگزودا از ترانسودا کمککننده است. در پلورال افیوژن اگزوداتیو سطح لیپوپروتئینهای مایع جنب بستگی به نسبت پروتئین مایع جنب به سرم داشته، در حالی که در نوع ترانسودا تنها سطح LDL مایع جنب بستگی به نسبت پروتئین مایع جنب به سرم دارد
محسن تقی زاده، ذات ا... عاصمی، ناصر ولائی،
دوره ۹، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۴ )
چکیده
سابقه و هدف: ارزیابی کیفیت پروتئین مواد غذ ای ی به دلایل بیولوژیک و اقتصادی از اهمیت ویژهای برخوردار است. به همین علت روشهای بیولوژیک، میکروبیولوژیک، شیمیائی و تلفیقی برای تعیین کیفیت پروتئینها معرفی و بکار گرفته شده است. در بین روش های موجود ، نسبت خالص پروتئین ( NPR ) ، نسبت خالص نسبی پروتئین ( RNPR ) و نسبت کارآیی پروتئین ( PER ) بعنوان روشهای مناسب برای تعیین کیفیت پروتئینها پیشنهاد شده است. این مطالعه با هدف ارزیابی کیفیت پروتئینی بـا روشهای فوق روی دو نمونه محصول سویا در سال ۱۳۸۲ انجام گرفت.
مواد و روشها: تحقیق با طراحی تجربی روی تعداد ۳۲ موش صحرائی نر در سن ۲۱ روز، از نژاد ویستار ( wistar ) در گروههای هشت پایی تحت چهار رژیم غذایی : مورد (سویا ـ مخلوط آرد گندم و سویا ) ، مبنا (کازئین و متیونین ، هر یک حاوی ۱۰ درصد پروتئین و پایه (بدون پروتئین) انجام شد . طول دوره مطالعه برای NPR ، ۱۴ روز بود. بمنظور محاسبه NPR ، مقدار پروتئین دریافتی و افزایش وزن حیوانات تعیین گردید . طول مدت مطالعه برای تعیین PER ، ۲۸ روز بود و مقدار پروتئین دریافتی و تغییر وزن حیوانات تعیین گردید. میزان NPR ، RNPR و PER گروه "کازئین و متیونین " با " سویا " و " مخلوط آرد گندم و سویا " از طریق آماره t test مورد قضاوت آماری قرار گرفت.
یافتهها: شـاخص NPR بـرای " پروتئین کـازئین و متیـونین " ۴۸/۰ ± ۳۷/۴، و برای " سویـا " ۳۵/۰ ± ۶۵/۳ (۰۱/۰ P< ) و شـاخص RNPR بـرابـر۸۳ بـود.شاخص NPR برای " مخلوط آرد گندم و سویا " ۳/۰ ± ۷/۲ (۰۰۱/۰ P< ) و شاخص RNPR برابر ۷/۶۲ بود. شـاخص PER بـرای " پروتئیـن کـازئین و متیونین " ۲۴/۰ ± ۰۴/۳، " سویـا " ۳۵/۰ ± ۲۸/۲ (۰۰۱/۰ P < ) و شاخص PER " سویا " نسبت به " کازئین و متیونین " ۷۵ درصد بود.شاخص PER برای " مخلوط آرد گندم و سویا " ۱/۰ ± ۱/۱(۰۰۱/۰ P< ) بود.
نتیجهگیری: کیفیت پروتئین محصول " سویا " در مقایسه با " کازئین و متیونین " پایین است.
صدیقه امینی کافی آباد، علی طالبیان، زهرا عطایی، فهیمه رنجبر کرمانی،
دوره ۹، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۴ )
چکیده
سابقه و هدف: نظر به شیوع و روند رو به افزایش هپاتیت C و عوارض شناخته شده و گزارشهای مختلف از نتایج تست های تکمیلی RIBA و RT-PCR و به منظور مقایسه نتایج تست های RIBA و RT-PCR در بیماران با تشخیص HCV (به روش ELISA )، این تحقیق روی مراجعین به سازمان انتقال خون ایران در تهران انجام گرفت.
مواد و روشها: تحقیق با طراحی توصیفی انجام شد. روی نمونه های ۸۰ بیمار با نتیجه مثبت در ۳- ELISA با روشهای ۳- RIBA و RT-PCR مورد مطالعه قرار گرفتند. برای ELISA . با کیت «سها» نسل سوم ANTI-HCV و در کیت های نسل سوم RIBA آنتی بادی علیه آنتی ژن Core استفاده شد. در تفسیر RIBA موارد فاقد باند به عنوان منفی، یک باند به عنوان موارد بینایی بیش از ۱ باند به عنوان مثبت تلقی و با آماره توصیفی ارائه گردیدند.
یافته ها: از ۸۰ بیمار مورد بررسی در تست تکمیلی RIBA ، ۶۰ درصد مثبت، ۲/۱۶ درصد بینا بینی و ۸/۲۳ درصد منفی ( Non-Reactive ) و در روش RA-PCR ، ۶۰درصد مثبت، و ۴۰ درصد منفی بودند. از ۴۸ بیمار با نتیجه RIBA مثبت، ۷/۹۱ درصد تست RT-PCR مثبت نیز داشتند. از ۲۰ نمونه دارای ۴ باند در تست RIBA ، ۹۰ درصد در تست RT-PCR مثبت بودند از بین ۱۳ بیماری که در تست ۳- RIBA به عنوان بینابینی ( Indeterminat e ) گزارش شدند ۴ مورد در روش RT-PCR مثبت گزارش شدند. مواردی که در تست RIBA به عنوان منفی ارزیابی شدند در متد RT-PCR نیز منفی گزارش شدند .
نتیجه گیری و توصیه ها: اگر نتایج تست RIBA مثبت باشد، با احتمال قوی در تست RT-PCR هم مثبت می باشد و در همه موارد منفی RIBA ، نتیجه تست RT-PCR هم منفی می گردد. در موارد بینابینی، ضرورت انجام تست RT-PCR وجود دارد. البته این موضوع نیاز به تحقیق بیشتر نیز دارد.
ذات ال.. عاصمی، محسن تقی زاده،
دوره ۱۱، شماره ۲ - ( ۴-۱۳۸۶ )
چکیده
سابقه و هدف: ارزیابی کیفیت پروتئین مواد غذا یی به دلایل زیستی و اقتصادی از اهمیت ویژهای برخوردار است. به همین علت روش های زیستی ، میکروبیولوژیک، شیمیا یی و تلفیقی برای تعیین کیفیت پروتئینها معرفی و به کار گرفته شده است. در بین روش های موجود، قابلیت حقیقی هضم پروتئین ( TPD ) به عنوان روش مناسب برای تعیین کیفیت پروتئین ها پیشنهاد شده است. میزان قابلیت حقیقی هضم پروتئین در رژیم غذایی هندی ها ۷۵ -۵۴ درصد، گواتمالا ۷۷ درصد و برزیل ۷۸ درصد گزارش شده که به طور قابل ملاحظه ای کمتر از رژیم غذایی گیاه خواران آمریکای شمالی ۹۴ -۸۸ می باشد. حدس زده می شود که قابلیت حقیقی هضم پروتئین در بعضی از کشورهای در حال توسعه نگران کننده تر باشد. با توجه به مصرف بالای فرآورده های غلات از جمله نان و ماکارونی (آرد گندم + سویـا) به ویژه در خانوارهای کم درآمد این مطالعه با هدف ارزیابی قابلیت حقیقی هضم پروتئین ( TPD ) آرد گندم و مخلوط آرد گندم + سویا در مقایسه با پروتئین استاندارد کازئین انجام گرفت.
مواد و روشها: تحقیق با طراحی تجربی روی تعداد ۳۲ موش صحرا یی نر در سن ۲۱ روز، از نژاد Wistar تحت ۴ رژیم غذایی در گروه های ۸ تا یی شامل آرد گندم (مورد ۱) و مخلوط آرد گندم + سویـا (مورد ۲ ) ، کازئین + متیونین ( استاندارد ) و بدون پروتئین (پایه) برای مطالعه TPD قرار داده شدند. طول دوره ی مطالعه برای TPD ، ۹ روز بود. به منظور محاسبه ی TPD ، مقدار ازت دریافتی و ازت دفعی حیوانات تعیین گردید. میزان TPD گروه کازئین + متیونین با آرد گندم و مخلوط آرد گندم + سویـا با آزمون آماری t-test مورد ارزیابی آماری قرار گرفت.
نتایج : ارقام ۳/۲ ± ۴/۹۳، ۶/۳ ± ۹/۹۳ و ۹/۵ ± ۳/۸۰ ب ه عنوان میانگین و انحراف معیار شاخص TPD به ترتیب برای پروتئینهای کازئین + متیونین، آرد گندم و مخلوط آرد گندم + سویـا بود. همچنین نتیجه ی آزمون آماری بین گروه کازئین + متیونین با گروه مخلوط آرد گندم + سویـا معنی دار می باشد (۰۰۰۱/۰ p< ). میانگین غذای دریافتی در گروه های بدون پروتئین، کازئین + متیونین، آرد گندم و آرد گندم + سویا ب ه ترتیب ۱۹، ۷/۴۸، ۳/۲۸ و ۴/۴۵ بوده است.
نتیجهگیری: کیفیت پروتئین آرد گندم برابر کازئین ولی مخلوط آرد گندم + سویـا پایین تر از کازئین می باشد. بنابراین میتوان با افزایش مقدار پروتئین سویا ، ارایه راه کارهای کاربردی در تکنولوژی تولید سویا و استفاده از واریته مناسب تر آرد به ویژه سمولینا قابلیت هضم مخلوط آرد گندم + سویـا را افزایش داد.
بمانعلی جلالی خان آبادی، عبدالرحیم آبسالان، فرناز فغانی، عاطفه آشنائی،
دوره ۱۳، شماره ۲ - ( ۴-۱۳۸۸ )
چکیده
سابقه و هدف: بتا- تالاسمی ماژور یک اختلال ژنتیکی خونی است که مبتلایان به آن، نیاز مکرر به دریافت خون دارند. گزارشات مختلف حاکی از وجود اختلال در لیپیدها و لیپوپروتئینهای پلاسما در این بیماران است. علی رغم شیوع نسبتا بالای تالاسمی در برخی از نواحی ایران، اطلاعات کمی در خصوص وضعیت لیپیدها و لیپوپروتئینهای پلاسمائی در این بیماران در دسترس می باشد. لذا، هدف این مطالعه ارزیابی وضعیت لیپیدها و لیپوپروتئینهای پلاسما در بیماران تالاسمی مراجعه کننده به مرکز انتقال خون یزد بوده است.
مواد و روشها: در این مطالعه مقطعی، لیپیدها، لیپوپروتئینها و لیپوپروتئین- آ [Lp(a)] سرم در ۵۸ (۳۲ زن و ۲۶ مرد) بیمار بتا-تالاسمی ماژور با ۶۸ (۴۰ زن و ۲۸ مرد) فرد سالم مقایسه شد. نمونه خون افراد سالم در اول صبح و در شرایط ناشتا و در مورد بیماران قبل از دریافت خون تهیه شد. کلسترول تام (TC) ، تری گلیسرید (TG) ، کلسترول لیپوپروتئین سنگین (HDL-C) و کلسترول لیپوپروتئین سبک (LDL-C) با استفاده از کیتهای آزمایشگاهی با اصول آنزیمی و Lp(a) به روش الکتروایمونواسی اندازه گیری شدند. تستهای آماری شامل t-test برای مقایسه لیپیدها و لیپوپروتئینها، U-test برای مقایسه Lp(a) و آزمون همبستگی پیرسون برای تعیین ضریب همبستگی متغیرها، بودند.
نتایج: در بیماران تالاسمی غلظت سرمی TC (۷/۱۷ ± ۸/۱۱۳)، HDL-C (۸ ± ۳/۳۲) و LDL-C (۷/۱۴ ± ۲/۵۸) به طور معنیداری ( ۰۰۱/۰ p< ) از افراد سالم (۶/۳۰ ± ۳/۱۵۸، ۲/۹ ± ۸/۴۳، ۴/۲۶ ± ۲/۹۶) کمتر بود، در حالیکه TG و Lp(a) در دو گروه اختلاف معنی داری نشان ندادند. ۱۹ درصد بیماران و ۲۷ درصد افراد سالم دارای غلظت Lp(a) پلاسمائی مساوی و یا بالاتر از ۳۰ میلی گرم بر دسی لیتر بودند. بین لیپیدها و لیپوپروتئینها با سن در دو گروه همبستگی معنی داری مشاهده نشد، ولی کلسترول و تری گلیسرید تنها در گروه شاهد با یکدیگر همبستگی مثبت ( ۰۰۱/۰ p< ، ۵/۰ r= ) نشان دادند.
نتیجهگیری: نتایج نشان می دهند که در بیماران تالاسمی ماژور کلسترول و لیپوپروتئینهای ناقل آن در سرم در مقایسه با افراد سالم کاهش مییابند، در حالی که تری گلیسرید و Lp(a) در این بیماران تغییر نمی کنند. به نظر میرسد که اختلال در سیستم هورمونی نقش بیشتری در تغییر الگوی لیپیدهای پلاسما در بیماران تالاسمی داشته باشد. برای پی بردن به تاثیر قطعی شرایط مختلف بر وضعیت لیپیدها در این بیماران مطالعات بیشتری نیاز است.
سحر کرمی، سید داور سیادت، بهمن تبرایی، داریوش نوروزیان، ناصر هرزندی، محمد رضا آقا صادقی، محمد رضا رضوی، سید مهدی سادات، علی شریفات سلمانی، مهدی نجاتی،
دوره ۱۳، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۸۸ )
چکیده
خلاصه
سابقه و هدف: بروسلا باکتری گرم منفی، کوکوباسیل، هوازی، درون سلولی اختیاری، غیرمتحرک و فاقد اسپور می باشد. که طیف گسترده ای از حیوانات و همچنین انسان را آلوده می نماید. امروزه پروتئین های غشای خارجی (OMPs) بروسلا به عنوان ساختارهای ایمونوژنیک جهت طراحی و تولید واکسن زیر واحدی برای پیشگیری از بروسلوزیس انسانی مورد توجه قرار گرفته اند.
مواد و روش ها: پروتئین های عمده غشای خارجی از سویه صاف بروسلا آبورتوسS۹۹ از سلولهای سونیکه شده به واسطه اولتراسانتریفیگاسیون و پیش هضم آنزیمی با لیزوزیم، استخراج و به وسیله کروماتوگرافی تبادل یونی و ژل فیلتراسیون به طور خالص تخلیص شدند. مقدار کل پروتئین تخلیص شده توسط دستگاه نانودراپ اندازه گیری شد. با استفاده از SDS–PAGE، پروفایلی از پروتئین های غشاء خارجی بروسلا آبورتوس S۹۹ به دست آمد که براساس وزن مولکولی از یکدیگر تفکیک شدند. در الگوی الکتروفورتیکی به دست آمده، پورینها تخلیص شدند. در نهایت آزمون پیروژنی و سمیت غیر نرمال طبق پروتکل سازمان بهداشت جهانی روی نمونههای تخلیص شده انجام شد.
نتایج: غلظت پروتئین های عمده غشای خارجی استخراج شده در این مطالعه برابر mg/ml ۲۷/۶ بود که با توجه به الگوی الکتروفورتیک به دست آمده از SDS–PAGE، وزن مولکولی نمونه استخراج شده در محدوده ی ۳۶-۳۸ کیلودالتون می باشد. بر اساس وزن مولکولی محاسبه شده، این پروتئین ها در گروه پورین ها قرار می گیرند. نتیجه ی آزمون پیروژنی و سمیت غیر نرمال روی نمونهها منفی بود.
نتیجه گیری: روش به کار رفته در این مطالعه به منظور تخلیص پروتئین های عمده غشای خارجی بروسلا آبورتوس S۹۹ با غلظت بالا روشی مناسب و کارآمد بوده و با استفاده از این روش، پورین های باکتری به صورت اختصاصی قابل استخراج می باشند. نتیجه ی آزمون پیروژنی و سمیت غیر نرمال بیزیانی مصرف آنها را در مدلهای حیوانی و مصارف انسانی تایید مینماید.
محمد رضا آقاصادقی، سید مهدی سادات، گلنار بهرامعلی، سهیلا حکمت، فاطمه متولی، شهاده علیزاده، سمیه کدخدائیان، فرزین روحوند،
دوره ۱۴، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۹ )
چکیده
سابقه و هدف: عفونت ویروس هپاتیت C همانند HIV یکی از معضلات عمده بهداشت جهانی است، از این رو مطالعه برای تولید واکسن بر علیه ویروس هپاتیت HCV ) C ) یکی از موضوعات بسیار مهم تحقیقاتی میباشد. واکسن تهیه شده باید پاسخهای سلولی و هومورل قوی را در مقابل آنتی ژنهای HCV ایجاد نماید. لذا، هدف اصلی مطالعه حاضر مقایسه و بهینه سازی پاسخهای ایمنی بر علیه پروتئین کپسید ( HCVcp ) در ایمنی زایی با ادجوانتهای جدید قابل استفاده در انسان، میباشد.
مواد و روشها: موشهای BALB/c به وسیله HCVcp تخلیص شده در شرایط Native و با استفاده از ادجوانتهای مختلف در گروههای: Ag + CpG ، Ag + F۱۲۷ (Pluronic acid) ،Ag + M۷۲۰ (Montanide ISA ۷۲۰) ،Ag + M۷۲۰ +CpG ،Coccktails of Ag + F۱۲۷ + CpG تزریق شدند و تستهای الایزا برای آنالیز IgG، سایتوکاین و پاسخهای CTL انجام شد.
نتایج: گروه موشی ایمنی زایی شده به وسیله M۷۲۰ +CpG بالاترین تیتر آنتی بادیهای IgG ،IgG ۲a ،IgG۱ ،IgG ۲b، اینترفرون گاما و اینترلوکین ۴ را نشان دادند. CTL های اختصاصی HCVcp برعلیه پپتیدهای Class I MHC، در گروههای Ag + M۷۲۰ + CpG ،Ag + M۷۲۰ و Ag +CpG مشاهده شدند که به وسیله آنتیبادیهای Anti mouse CD۸ مهار شده و پاسخها تا یک سال بعد از ایمنی زایی پایدار بودند.
نتیجه گیری: ترکیب M۷۲۰ با آنتی ژن HCVcp (با یک اثر سینرژیک همراه با CpG ) باعث القای همزمان پاسخهای قوی Th۱/Th۲ و CTL پایدار میگردد.
فرشته پورعبدالحسین، محمد جوان، سید جواد میر نجفی زاده، سمانه دهقان، محمدامین شرافت، صباح مظفری، ابوالحسن احمدیانی،
دوره ۱۴، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۸۹ )
چکیده
سابقه و هدف: پروتئین های مهاری موجود در میلین با فعال کردن PKC، ترمیم آکسونی در مغز بالغین را محدود می کنند.اگر چه مهار PKC، توانایی پروتئینهای میلین را در مهار رشد آکسونی کاهش می دهد، ولی نقش و مکانیسم آن در مهار بازسازی میلین تاکنون ناشناخته است. با توجه به درگیر شدن دستگاه بینایی در بیماری MS، هدف از این مطالعه بررسی اثر مهار PKC در بازسازی میلین کیاسمای موش های دمیلینه شده با لیزولیستین می باشد.
مواد و روش ها: با تزریق یک میکرولیتر لیزولستین دمیلیناسیون در کیاسمای موش نر القاء شد و تزریق روزانه داخل بطنی مهار کننده پروتئین کیناز (C (GÖ۶۹۷۶ تا ۱۴ روز پس از القاء ادامه یافت. الگوی دمیلیناسیون و رمیلیناسیون در کیاسمای بینایی با رنگ آمیزی اختصاصی میلین و با استفاده از ثبت پتانسیل برانگیخته بینایی (VEP) انجام شد.
نتایج: در حیوانات دریافت کننده لیزولسیتین به تنهایی بیشترین دمیلیناسیون در روزهای ۳ و ۷ پس از تزریق مشاهده شد و رمیلیناسیون کمی هم در روز ۱۴ دیده شد، اما در حیواناتی که با مهارگر پروتئین کینازC نیز تیمار شده بودند، دمیلیناسیون کمی در روز ۳ پس از تزریق مشاهده شد و رمیلیناسیون در روزهای ۷ و ۱۴ افزایش یافت. در داده های حاصل از ثبت VEP نیز در گروه آسیب، بیشترین تاخیر موج p در روز های ۳ و ۷ بود که در روز ۱۴ برگشت به سمت نرمال داشت، ولی در گروه تیمار میزان تاخیر موج p در روزهای ۳ و ۷ به شکل قابل ملاحظه ای کاهش داشت.
نتیجه گیری: به نظر می رسد فعالیت پروتئین کیناز C در مهار ترمیم درون زاد میلین نقش بارزی داشته و مهار آن به عنوان یک راه کار درمانی جدید برای پیشبرد فرایند رمیلیناسیون در بیماری هایی مثل ام.اس. قابل استفاده باشد.
علی اکبر طاهریان، پاتریک کرون، نیک آوسنک،
دوره ۱۶، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۱ )
چکیده
سابقه و هدف: کمپلکس پروتئین حرارتی ۹۰ (HSP۹۰) در فرآیند تولید ساختمان نهایی از قبیل چین خوردگی و فعال شدن پروتئین های بسیاری شرکت دارد. دو پروتئین هومولوگHSP۹۰α ، HSP۹۰βدر مهره داران وجود دارند. نحوه بیان آنها در شرایط نرمال و شرایط استرس با یکدیگر فرق می کند، اما در مورد تمایز عملکرد آنها هنوز کار زیادی انجام نگرفته است. در این کار تفاوت بین ایزوفرم های HSP۹۰ در رابطه با کمپلکس چپرونی مورد بررسی قرار گرفته است.
مواد و روش ها: پروتین علامت دار حرارتی ۹۰ آلفا و پروتئین حرارتی۹۰ بتا در سلول های پستانداران و یا اُاُسیت Xenopus بیان گردید. به کمک تکنیک رسوب ایمنی (۱mmnoprecipitaion) هر یک از کوچپرون ها را رسوب داده و رسوب هر یک از پروتئین های حرارتی ۹۰ آلفا و یا بتا به همراه چپرون های مربوطه با یکدیگر مقایسه گردیدند.
نتایج: نتایج مطالعه نشان داد که هر دو پروتئین حرارتی ۹۰ آلفا و پروتئین حرارتی بتا به طور مساوی در کمپلکس چپرونی پروتئین حرارتی ۹۰ شرکت میکنند. سوبستراهای PAf-۱، HSF-۱،MEK۱، Cdc۳۷ با هر دو پروتئین حرارتی ۹۰ آلفا و بتا واکنش داده و شوک حرارتی تأثیری بر این واکنش نداشت. سوبستراهای کیناز CKIIB، c-Src، A-Raf، و Erk با هر دوی پروتئین ها واکنش داده، ولی پس از استرس حرارتی واکنش قوی تری را با پروتئین حرارتی ۹۰ آلفا نشان دادند.
نتیجه گیری: این نتایج نشان می دهد که اگرچه دو ایزوفرم مورد بررسی واکنش مشابهی با کوچپرون ها دارند، اما واکنش آنها با سوبستراها تحت تأثیر شوک حرارتی می باشد.
اباذر روستازاده، محمد نجفی، عبدالله امیرفرهنگی،
دوره ۱۶، شماره ۷ - ( ۱۲-۱۳۹۱ )
چکیده
سابقه و هدف: ماتریکس گاما کربوکسی گلوتامیک اسید پروتئین، کلسیم را از فضای زیر اندوتلیال به داخل عروق شلاته میکند و بهعنوان جاروبگر کلسیم شناخته میشود. بنابراین ما ارتباط بین پلیمرفیسم rs۱۸۰۰۸۰۱G>A، غلظت سرمی MGP و گرفتگی عروق کرونری را ارزیابی نمودیم.
مواد و روشها: در این مطالعه ۱۸۲ نفر که آنژیوگرافی عروق انجام داده بودند، وارد شدند. افراد کنترل (۷۰ نفر) عروق نرمال داشتند (حداکثر ۵ درصد گرفتگی). بیماران (تعداد ۱۱۲ نفر) به سه گروه تقسیم شدند: گرفتگی یک رگ، گرفتگی دو رگ و گرفتگی سه رگ. ژنوتیپینگ با روش ARMS-PCR و غلظت سرمی ماتریکس گاما کربوکسی گلوتامیک اسید پروتئین با روش الایزا اندازهگیری شد.
نتایج: غلظت سرمی ماتریکس گاما کربوکسی گلوتامیک اسید پروتئین و توزیع ژنوتیپی در بیماران در مقایسه با کنترلها تفاوت معنیداری نداشتند (بهترتیب ۴۳۲/۰= Pو ۰۷۹/۰=P). همچنین، تفاوت معناداری بین فراوانی rs۱۸۰۰۸۰۱G>A و جنس (۴۰۴/۰=P) و زیرگروه بیماران مشاهده نشد (۴۷۳/۰ =P).
AA+AG در مقابل GG ارتباطی با شدت بیماری نداشت.
نتیجهگیری: پلیمرفیسم rs۱۸۰۰۸۰۱ و غلظت سرمی ماتریکس گاما کربوکسی گلوتامیک اسید پروتئین با گرفتگی عروق کرونر ارتباطی ندارد و غلظت سرمی آن نمیتواند بهعنوان یک فاکتور تشخیصی برای گرفتگی عروق کرونر بهکار رود.
سید مصطفی مصطفوی زاده، محمد نیاکان، علی احمدی، سهراب آقابزرگی، رامین لک، سیده افروز عظیمی، احمد پیروزمند،
دوره ۱۷، شماره ۳ - ( ۳-۱۳۹۲ )
چکیده
سابقه و هدف: آلوده شدن با انواع پر خطر پاپیلوما ویروس فاکتور مهمی در بروز سرطان سرویکس میباشد. از آنجا که کشت سلولی و روشهای سرولوژیک در شناسایی این ویروس و انواع آن فاقد ارزش هستند، اهمیت روش های مولکولی در تشخیص قطعی و زودرس این ویروس آشکار میگردد. هدف از مطالعه، بررسی فراوانی ویروس HPV۱۸ از طریق ژن E۶ از نمونههای بلوک پارافینی با استفاده از روش PCR میباشد.
مواد و روشها: از بین ۱۵۰ بلوک پارافینی از ضایعات پیش سرطانی و سرطانی دهانه رحم تهیه شده طی سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۰ تعداد ۶۹ نمونه انتخاب شد و چک لیستی از آنها تکمیل گردید. سپس، استخراج DNA از بلوک های پارافینه با روش فنل/کلروفرم انجام گرفت. جهت بررسی HPV عمومی و HPV-۱۸ بهترتیب از پرایمرهای ژنهای L۱ و E۶ استفاده گردید.
نتایج: از میان ۶۹ بیمار مبتلا به سرطان دهانه رحم، ۵۳ مورد (۸/۷۶ درصد) از نظر HPV مثبت و ۱۶ مورد (۱۹/۲۳ درصد) منفی بودند. از این تعداد مثبت ۱۲ مورد (۳۹/۱۷ درصد) HPV۱۸ مثبت بود. ۶ بیمار دارای تشخیص Cervical Intraepithelial Neoplasia II, III (CIN II, III) و ۶ بیمار دارای تشخیص Squamous Cell Carcinoma (SCC) بودند.
نتیجهگیری: یافتههای حاصل از مطالعه ما نتایج مطالعات قبلی مبنی بر ارتباط میان HPV و سرطان دهانه رحم را تقویت میکند. با توجه به پروتکل بهکار رفته در استخراج DNA و PCR ، میتوان بهصورت معمول این تست را در آزمایشگاه پاتولوژی با امکانات ساده و ارزان انجام داد.
محمد جواد پوروقار، علیرضا شهسوار، محمد ابراهیم بهرام،
دوره ۱۸، شماره ۶ - ( ۱۰-۱۳۹۳ )
چکیده
سابقه و هدف: بیماری قلبی عروقی باعث مرگ و میر وسیعی در دنیا میشود که یکی از علت های آن افزایش غلظت کلسترول پلاسمای خون به صورت لیپوپروتئین های با دانسیته پائین (LDL-C) می باشد. هدف از مطالعه حاضر بررسی اثر یک جلسه فعالیت بدنی شدید هوازی بر آپولیپوپروتئینهای A،B ، کلسترول با دانسیته بالا (HDL-C)، و کلسترول با دانسیته پائین (LDL-C) است.
مواد و روش ها: بدین منظور تعداد ۲۶ نفر دانشجوی مرد به طور هدفمند به دو گروه تجربی (۱۳ نفر) و کنترل (۱۳ نفر) نفر تقسیم شدند. گروه تجربی به مدت ۲۰ دقیقه با حداکثر سرعت و توان در سالن ورزشی دویدند. از گروه تجربی سه نوبت نمونه خون گرفته شد. مرتبه اول قبل از دویدن، مرتبه دوم بلافاصله پس از اتمام دویدن و مرتبه سوم ۲۴ ساعت بعد گرفته شد. از گروه کنترل فقط در مرحله اول و در حالت ناشتا نمونه خون گرفته شد.
نتایج: اختلاف معنی داری بین میانگین های غلظت سرمی آپولیپوپروتئین های A و B بین مرحله اول و پس از فعالیت شدید هوازی به دست آمد (۰/۰۰۱=P). هم چنین، بین میانگین غلظت تری گلیسرید سرم آزمودنی ها (۰/۰۰۱=P)، و بین میانگین های غلظت کلسترول با دانسیته بالا (HDL-C) و کلسترول با دانسیته پائین (LDL-C)، بین مراحل اول و دوم تفاوت معنی دار به دست آمد (۰/۰۰۰۱=P).
نتیجه گیری: نتیجه نهایی تحقیق نشان داد حتی یک جلسه فعالیت بدنی که به صورت دویدن هوازی و شدید به مدت ۲۰ دقیقه انجام شود، تغییرات معنی دار و وسیعی را در غلظت های آپولیپوپروتئین A و کلسترول با دانسیته بالا و دیگر متغیرهای چربی سرم به وجود می آورد.
حمیدرضا زلفی، وحید ساری صراف، حسین بابایی، رامین امیرساسان،
دوره ۱۹، شماره ۳ - ( ۴-۱۳۹۴ )
چکیده
سابقه و هدف: مطالعات اندکی درخصوص اثرات مثبت فعالیت ورزشی و مکمل یاری ترکیب های پلی فنولی در کاهش عوامل خطرزای قلبی عروقی وجود دارد. در مطالعه حاضر تأثیر مکمل یاری کوتاه مدت عصاره دانه انگور (GSE) بر پروفایل لیپیدی و میزان hs-CRP سرمی به دنبال فعالیت هوازی در مردان بررسی شده است.
مواد و روش ها: در یک مطالعه دوسوکور، ۲۰ مرد به طور تصادفی (سن۱±۱۹ سال، درصد چربی ۳±۲۰/۱۲ درصد، شاخص توده بدنی۲±۲۲/۲۲ و اکسیژن مصرفی بیشینه ۲±۲۸/۳۹ میلی لیتر/کیلوگرم/دقیقه) در دو گروه ۱۰ نفری مکمل عصاره دانه انگور (۲۰۰ میلی-گرم در روز) و دارونما تقسیم شدند. پروتئین واکنش دهنده با حساسیت زیاد (hs-CRP)، تری گلسیرید (TG)، کلسترول لیپوپروتئین سبک (LDL-C)، کلسترول لیپوپروتئین سنگین (HDL-C) و کلسترول تام (TC) قبل و بعد از مکمل یاری و نیز بلافاصله بعد از ۳۰ دقیقه فعالیت هوازی با شدت ۷۵ درصد اکسیژن مصرفی بیشینه بر روی نوارگردان اندازه گیری شد.
نتایج: به دنبال فعالیت هوازی کاهش معنی داری در سطوح TG و افزایش معنی داری در hs-CRP در هر گروه دیده شد (۰۵/۰>P). حال آنکه، متعاقب فعالیت هوازی تغییرات معنی داری بین گروه ها در سطوح LDL-C، HDL-C و TC ایجاد نشد (۰۵/۰>P).
نتیجه گیری: یک جلسه فعالیت هوازی به جز شاخص TG، تأثیر معنی داری بر سایر شاخص های لیپیدی نداشت و باعث افزایش غلظت hs-CRP شد. در حالیکه، مکمل یاری کوتاه مدت GSE، می تواند تنها TC پروفایل لیپیدی را بهبود بخشد.
بهرام عابدی، رضا عباسی بختیاری،
دوره ۱۹، شماره ۴ - ( ۶-۱۳۹۴ )
چکیده
سابقه و هدف: با توجه به اینکه فشار فیزیولوژیکی حاصل از فعالیت بدنی یکی از تنظیم کنندههای بالقوه ترشح لپتین از بافت چربی است، هدف این مطالعه بررسی اثر ۱۲ هفته برنامه تمرین ترکیبی بر سرم لپتین، پروتئین واکنشگر-C (CRP) و شاخص مقاومت انسولین (HOMA-IR) در مردان دارای اضافه وزن بود.
مواد و روش ها: در این مطالعه نیمه تجربی ۳۰ مرد غیرفعال (سن ۱/۹±۲۰/۹۷ سال و شاخص توده بدنی ۰/۷۵±۲۶/۴۷ کیلوگرم بر متر مربع) بهطور تصادفی در دو گروه تجربی (۲۰ نفر) و گروه کنترل (۱۰ نفر) تقسیم شدند. گروه تجربی فعالیت ترکیبی (فعالیت هوازی: ۶۰ تا ۷۰ درصد حداکثر اکسیژن مصرفی برای ۲۰ دقیقه و فعالیت مقاومتی: ۲ دور ۱۰ تکرار در ۷۰ درصد یک تکرار بیشینه) را انجام دادند. گروه کنترل هیچ فعالیت جسمانی انجام ندادند. در پایان، نمونه های خونی از گروه تجربی جمع آوری شد. متغیرهای وابسته قبل و بعد از ۱۲ هفته برنامه تمرینی اندازه گیری شدند.
نتایج: در پایان هفته دوازدهم کاهش معنی داری در CRP سرم (۰/۲۷±۱/۴۵ در برابر ۰/۳±۱/۳۹ میلی گرم بر لیتر، ۰/۰۵>P)، لپتین (۰/۶۸±۷/۲۷ در برابر ۰/۶۵±۷/۲۴ نانو گرم بر میلی لیتر، ۰/۰۵>P) و شاخص مقاومت انسولین (۰/۱۴±۱/۶ در برابر ۰/۲۳±۱/۵، ۰/۰۵>P) مشاهده شد.
نتیجه گیری: دوازده هفته برنامه تمرین ترکیبی لپتین، CRP و شاخص مقاومت انسولین را در مردان دارای اضافه وزن کاهش می دهد، و این بهبود با افزایش آمادگی قلبی تنفسی و کاهش چربی بدن همراه است که مستقل از اندازه گیری تغییرات وزن و شاخص توده بدنی می باشد.
حسین ثباتی، حبیب جسور قره باغ، حسین هنری،
دوره ۲۰، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۵ )
چکیده
سابقه و هدف: کریپتوسپوریدیوم یک انگل تک یاخته ای دارای اهمیت در پزشکی و دامپزشکی است که سبب اسهال و استفراغ در طیف وسیعی از مهره داران می شود. برخی از آنتیژن های سطحی انگل از جمله gp۴۰/۱۵ در اتصال و تهاجم به سلول میزبان و تحریک سیستم ایمنی نقش مهمی بر عهده دارند. با کلون و بیان نمودن این آنتیژن ها امکان دسترسی به پروتئین های نوترکیب انگل فراهم می شود. هدف این مطالعه بیان ژن gp۴۰/۱۵ کریپتوسپوریدیوم پارووم در باکتری اشرشیاکلی است.
مواد و روش ها: توالی ژن gp۴۰/۱۵ کریپتوسپوریدیوم پارووم از بانک ژن به شماره AF۱۵۵۶۲۴ استخراج و به صورت صناعی در PET۲۸a+ کلون و تهیه گردید. جهت تایید از روش های ColonyPCR و هضم آنزیمی به وسیله آنزیم های محدودکننده BamHI وXhoI استفاده شد. پلاسمید نوترکیب به داخل باکتری اشرشیاکلی منتقل شده و بیان پروتئین با استفاده از SDS-PAGE، وسترن بلات و الایزا با استفاده از سرم حاوی آنتی بادی بر ضد انگل کریپتوسپوریدیوم پارووم تایید شد و سپس با ستون کروماتوگرافی تخلیص گردید.
نتایج: نتایج نشان داد که ژن gp۴۰/۱۵ درپلاسمید PET۲۸a+ کلون شده است و نتایج ColonyPCR و هضم آنزیمی پلاسمید PET۲۸a+ حاوی ژن gp۴۰/۱۵، قطعه ۹۲۱bp را نشان داد. بیان pEgp۴۰/۱۵ در باکتری اشرشیاکلی با استفاده از روش های SDS-PAGE، وسترن بلات والایزا تایید شد و باندی در حدود ۴۳ کیلودالتون را نشان داد.
نتیجه گیری: ژن gp۴۰/۱۵ کلون شده در پلاسمید بیانیPET۲۸a+ بهطور موفقیت آمیزی در باکتری اشرشیا کلی بیان شده و پروتئین نوترکیب gp۴۰/۱۵ در آن تولید شده است. لذا، می توان از این پروتئین در مطالعات بعدی جهت ساخت واکسن های پروتئینی نوترکیب و طراحی کیت تشخیصی استفاده نمود.
طاهره بشیری، محمدتقی قربانیان، سعید زواره،
دوره ۲۰، شماره ۲ - ( ۳-۱۳۹۵ )
چکیده
سابقه و هدف: سلول های بنیادی مزانشیمی (MSCs) در ترمیم بافت های بدن دخیل هستند و منبع سلولی جذابی را برای مهندسی بافت تشکیل می دهند. پتانسیل تجدیدی آنها توسط پیری سلولی ناشی از استرس اکسیداتیو مختل می شود. آلفا لیپوئیک اسید (ALA) به دلیل خواص آنتی اکسیدانی به خوبی شناخته شده است. پروتئین Ki-۶۷ در تمامی مراحل چرخه سلولی (G۱, S, G۲ & M) به جز G۰ بیان شده و به طور معمول به عنوان نشانگر تکثیر سلولی شناخته می شود. از این رو، هدف از مطالعه حاضر بررسی اثر ALA بر بقا و تکثیر MSCs در شرایط کشت آزمایشگاهی است.
مواد و روش ها: سلول های بنیادی جدا شده از مغز استخوان موش صحرایی در پاساژ چهارم به مدت ۲۴ ساعت در شرایط فقر سرم قرارداده شد و با افزودن هیدروکسی اوره به غلظتµM ۲ هم زمانی سلولی انجام شد. پس از آن به مدت ۴۸ ساعت در حضورALA Mµ ۱ کشت داده شدند. به منظور ارزیابی میزان بقا و تکثیر سلولی از روش های MTT و ایمنوسیتوشیمی برای نشانگر Ki-۶۷ استفاده شد.
نتایج: در بخش MTT افزایش میزان تکثیر در گروه هایی که به مدت ۴۸ ساعت با ALA تیمار شده بودند، مشاهده شد. ارزیابی ایمنوسیتوشیمی برای نشانگر Ki-۶۷ افزایش معنی داری را در گروه تیمار نسبت به گروه کنترل نشان داد.
نتیجه گیری: می توان گفت ALA در افزایش میزان بقا و تکثیر سلول های بنیادی جدا شده از مغز استخوان موش صحرایی موثر است.
مرتضی صادقی، زهره حجتی،
دوره ۲۰، شماره ۵ - ( ۸-۱۳۹۵ )
چکیده
سابقه و هدف: سنتز پروتئین های نوترکیب با خاصیت مهار گیرنده های رشد در تومورهای سرطانی یکی از راه های جدید درمان سرطان است. هدف مطالعه حاضر طراحی و کلون ایزوفرم نوترکیبVEGF۱۱۱b در وکتور pBudCE۴,۱ و بررسی سازگاری این سازه با باکتری E. coli Top۱۰ جهت تولید داروی نوترکیب است.
مواد و روش ها: ایزوفرم جدید VEGF۱۱۱b با استفاده از توالیهای موجود در بانکهای ژنی و نرمافزار ۷ oligoطراحی شده و توسط آنزیمهای BGLII و KpnI بریده شده و در پایین دست پروموتور EF-۱ در وکتور pBudCE۴,۱ کلون شد. وکتور نوترکیب pBud.VEGF۱۱۱b توسط روش کلرید کلسیم در باکتری E. coli Top۱۰ ترانسفورم شد. جداسازی باکتری های نوترکیب در محیط LBA حاوی غلظت ۳/۰ و ۵/۰ درصد آنتیبیوتیک زئوسین انجام شد. در مرحله آخر وکتور نوترکیب با استفاده از کیت استخراج DNA از ژل (Thermo K۰۵۱۳) استخراج شده و وجود قطعه نوترکیب VEGF۱۱۱b توسط هضم آنزیمی و تعیین توالی تائید شد.
نتایج: الحاق قطعه ۱۱۱b در جایگاه مورد نظر تائید شد. تمامی کلونی های E. coli Top۱۰ مشاهده شده در محیط حاوی غلظت ۰/۵ درصد زئوسین حاوی قطعه نوترکیب VEGF۱۱۱b بودند و در غلظت ۰/۳ درصد زئوسین، ۶۱/۹ درصد کلونی نوترکیب مشاهده شد. وجود توالیVEGF۱۱۱b در باکتری های نوترکیب توسط هضم آنزیمی و تعیین توالی تائید شد.
نتیجه گیری: مطالعه حاضر گامی مهم در جهت تولید داروی نوترکیبVEGF۱۱۱b و بررسی عملکرد ضد سرطانی این پروتئین است. وکتورpBudCE۴,۱ با دارا بودن ۲ جایگاه کلونینگ و ۸ جایگاه برش آنزیمی کاندید مناسبی برای کلونینگ و بیان پروتئین های نوترکیب در E. coli Top۱۰ است.
سیروان آتشک، عادل احمدی زاد،
دوره ۲۱، شماره ۳ - ( ۵-۱۳۹۶ )
چکیده
سابقه و هدف: چاقی و اختلالات مرتبط با آن از دلایل عمده ابتلا به بیماریهای قلبی-عروقی و در نتیجه افزایش میزان مرگ ومیر میباشد. با این حال، نتایج مطالعات بیانگر اثرات مناسب تمرینات ورزشی بر چاقی و عوارض ناشی از آن است. لذا هدف از تحقیق حاضر بررسی تاثیر هشت هفته تمرین مقاومتی بر شاخص های لیپوکالین-۲ (LCN۲) و پروتئین متصل به اسید چرب (FABP۴) در مردان بزرگسال چاق بود.
مواد و روش ها: در این مطالعه نیمه تجربی ۲۴ مرد بزرگسال چاق انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه کنترل و تمرین جایگزین شدند. گروه تمرین در یک برنامه تمرین مقاومتی با شدت ۸۰-۵۰ درصد یک تکرار بیشنه به مدت هشت هفته (سه جلسه در هفته) شرکت کردند. نمونههای خون وریدی در دو مرحله قبل و پس از پایان تمرینات جمع آوری شد. هم چنین شاخصهای ترکیب بدنی در هر دو مرحله اندازهگیری شدند.
نتایج: تمرین مقاومتی باعث بهبود شاخصهای درصد چربی بدن، محیط کمر و نسبت دور کمر به لگن در گروه تمرین شد (۰/۰۵>P). به علاوه، نتایج نشان داد که غلظت شاخص لیپوکالین-۲ در گروه تمرین (۰/۰۰۲=P) در مقایسه با گروه کنترل (۰/۷۹۹=P) پس از انجام تمرینات مقاومتی به طور معنیداری کاهش پیدا میکند. هم چنین، کاهش معنی دار در غلظت FABP۴بعد از تمرینات در گروه تمرین (۰/۰۰۲=P) مشاهده شد.
نتیجه گیری: نتایج حاصل از پژوهش حاضر پیشنهاد میکند تمرینات به کار رفته با این شدت و طول مدت، موجب بهبود ترکیب بدنی و کاهش عوامل جدید خطرزای بیماریهای قلبی-عروقی در مردان چاق میشود. با این وجود، مطالعات بیشتر جهت درک سازوکارهای مولکولی آن ضرورت دارد.