۲۵ نتیجه برای اسکلروز
سید رضا موسوی،
دوره ۲، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۷۷ )
چکیده
سابقه و هدف: به دلیل افزایش مشکلات عروقی اندام تحتانی و به خصوص گرفتاری شریان فمورال سطحی و تعیین وضعیت بای پس فموروپوبلیته این تحقیق در مراجعین به بیمارستان شهدا تجریش انجام گرفت.
مواد و روش ها: این بررسی به روش داده های موجود (Existing data) صورت پذیرفت. پرونده بیماران پس از ترخیص از بایگانی بیمارستان استخراج شده و در آن خصوصیات فردی، علل مراجعه، اندیکاسیون های عمل، نوع گرافت مصرفی، پیش آگهی زودرس و دیررس بیماران از پرونده استخراج و در یک فرم اطلاعاتی ثبت گردید.
یافته ها: از ۵۰ بیماری که مورد عمل بای پس فموروپوبلیته قرار گرفته بودند، ۴۱ نفر (۸۲%) مرد و ۹ مورد (۱۸%) زن، ۳۹ نفر (۷۸%) بالای ۴۰ سال و ۱۱ مورد (۲۲%) زیر ۴۰ سال داشته اند. یازده بیمار سابقه بیماری عروقی در پای مقابل داشتند که تحت عمل قرار گرفته بودند. شایع ترین علت مراجعه بیماران سردی اندام بود که در ۷۴% از موارد مشاهده شد. سی و شش درصد با درد در زمان استراحت و ۴۶% با لنگش پا، ۹۴% از گرافت ورید صافن (اتوژن) و ۲% صافن یخ زده و ۴% گورتکس (Gortex) برای آناستوموز استفاده گردید.
نتیجه گیری: شایع ترین علت انسداد اندام تحتانی در بیماران آترواسکلروز بود و بیماران با مراجعه به سرویس جراحی عروق بیمارستان شهدای تجریش پس از اقدامات تشخیصی و آماده سازی تحت عمل جراحی بای پس فموروپوبلیته قرار گرفته اند. سردی اندام که قبل از عمل ۷۴% بود به ۲۸% کاهش یافت و اکثریت بیماران از علایمی نظیر لنگش و درد ایسکمی اندام رهایی یافتند.
عباس رضایی، زهره پسران، شهرام مظاهری تهرانی، امیر حسین سیادت،
دوره ۵، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۸۰ )
چکیده
سابقه و هدف: هیپرتانسیون بیماری بسیار شایعی است که عوارض ناشی از آن سبب مرگ و میر زیادی می گردد. برخی محققان احتمال افزایش میزان C۳ سرم در بیماران مبتلا به هیپرتانسیون را مطرح نموده اند و افزایش میزان C۳ سرم در این بیماران را عامل ایجاد عوارض ناشی از هیپرتانسیون دانسته اند. از این رو، این مطالعه با هدف تعیین میزان C۳ در بیماران مبتلا به هیپرتانسیون و مقایسه با گروه شاهد در استان اصفهان در سال ۱۳۷۷ انجام گرفته است.
مواد و روش ها: تحقیق به روش تحلیلی بر روی ۶۰ بیمار مبتلا به هیپرتانسیون و ۶۰ فرد سالم که به طور تصادفی انتخاب شدند، صورت پذیرفت. میزان C۳ سرم این افراد به روش SRID اندازه گیری شد و میزان آن در افراد بیمار با افراد سالم براساس سن و جنس مقایسه گردید و با آزمون t-test مورد قضاوت آماری قرار گرفت.
یافته ها: میزان C۳ در افراد سالم ۱۳±۸۵ و در افراد مبتلا به هیپرتانسیون mg/dl ۳۲±۱۳۱ بود که یک اختلاف ۵۴ درصدی را نشان می دهد (P<۰,۰۰۰۱). میزان C۳ در افراد سالم و بیمار رابطه ای با جنس نداشت. در افراد مبتلا به هیپرتانسیون با افزایش سن، افزایش کمتری در میزان C۳ سرمی مشاهده گردید.
نتیجه گیری: ابتلا به هیپرتانسیون موجب افزایش C۳ سرم می گردد. انجام یک تحقیق هم گروهی برای تعیین رابطه افزایش C۳ در مبتلایان به هیپرتانسیون با بروز آترواسکلروز پیشنهاد می شود.
عبدالحسین داوودآبادی، طاهره خامه چیان، نادر ممتازمنش، امیرحسین امامی،
دوره ۵، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۸۰ )
چکیده
بیماری هاچکین اختلالی است که به طور اساسی بافت های لنفوئید بدن را مبتلا می کند و از شایع ترین بدخیمی ها در بزرگسالان جوان می باشد. از آنجا که عامل عفونت در آن مطرح است و در برخورد یک مورد بررسی سایر اعضای خانواده ممکن است ضرورت داشته باشد دو مورد بیمار مبتلا به هاچکین لنفوم در یک خواهر و برادر به طور همزمان در ماه های مهر و آبان سال ۱۳۷۸ در بیمارستان شهید بهشتی کاشان گزارش می گردد. بیمار اول آقای ۱۸ ساله که به علت یک برآمدگی و درد جناغ سینه، تنگی نفس و ضعف و بی حالی و کاهش وزن و تعریق شبانه مراجعه نموده است در اقدامات تشخیصی هاچکین لنفوم گزارش شد. مورد دوم خانم ۱۲ ساله، خواهر نامبرده با ضعف و بی حالی، کاهش وزن و تنگی نفس مراجعه کرده و در بیوپسی به عمل آمده تشخیص هاچکین لنفوم مسجل شد.
نتیجه گیری و توصیه ها: احتمال منشا عفونی در لنفوم هاچکین مطرح بوده است و شواهد مستدلی در ارتباط با عوامل ارثی-ژنتیکی و همچنین Epstein Barr Virus) EBV) وجود دارد به علت همزمانی بیماری در خواهر و برادری که در یک خانه زندگی می کردند، احتمال منشا عفونی بودن این بیماری بیشتر مورد توجه می باشد، اقدامات مناسب در جهت به حداقل رساندن تماس ها و جلوگیری از سرایت صورت بگیرد.
حسین مدنی، حسن ناوی پور، پرویز روزبیانی،
دوره ۹، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۸۴ )
چکیده
سابقه و هدف: با توجه به ماهیت مزمن و غیرقابل علاج بودن بیماری مولتیپل اسکلروزیس( MS )، مشکلات بیماران مبتلا در تطابق با بیماری، لزوم بکارگیری روشها و مداخلات مناسب جهت افزایش تطابق بیماران و به منظور تعیین تاثیر برنامه خودمراقبتی بر میزان بکارگیری روشهای مقابله ا ی توسط بیماران این تحقیق در سال ۱۳۸۰ در تهران انجام گرفت.
مواد و رو ش ها: به منظور انجام این مطالعه نیم ه ت جر بی، ۳۴ بیمار مبتلا به MS تحت پوشش انجمن MS ایران به روش نمونه گیر ی آسان یا در دسترس انتخاب شده و مورد مطالعه قرار گرفتند. ابزار جمع آ وری اطلاعات پرسشنامه های اطلاعات فردی، لیست مشکلات و پرسشنامه استاندارد سنجش شیو ه های مقابله ا ی جالوویس بود. اعتبار پرسشنامه جالوویس در خارج و داخل کشور تایید شده بود و اعتماد پرسشنامه نیز با مطالعه ابتدایی مورد تایید قرار گرفت. کلیه بیماران باسواد،۵۰ – ۱۵ ساله و علامتدار که به صندلی چرخدار وابسته نبوده و در مرحله حاد بیماری قرار نداشتند وارد مطالعه شدند. برنامه خودمراقبتی در مورد مشکلات ناشی از بیماری MS شامل: خودمراقبتی در اختلالات دفع ادرار و مدفوع، یبوست، اختلال عملکرد حسی، کاهش حافظه، خستگی مزمن و گرفتگی عضلات و نیز ورزشهای هماهنگی و تعادلی بصورت تئوری و عملی به همه نمونه ها ی مورد پژوهش آموزش داده شد. سپس برنامه خودمراقبتی به مدت یک ماه به کار گرفته شد و عوامل م ؤ ثر دیگر بر بکارگیری روشهای مقابله ا ی مانند آموزش از طریق رسانه ها ی گروهی و... کنترل گردید. آنگاه میزان بکارگیری روشهای مقابله ا ی و مشکلات بیماران، قبل و بعد ازمداخله با آزمونهای آماری t زوج ، ویلکاکسون ، کروسکال والیس و من ویتنی مقایسه گردیدند.
یافته ها : بعد از اجرای برنامه خودمراقبتی توسط بیماران مبتلا به MS ، در میزان بکارگیری روشهای مقابله ا ی مشکل مدار، افزایش و در بکارگیری روشهای مقابله ا ی هیجان مدار کاهشی معنی د ار ایجاد شد. افزایش بکارگیری روشهای مقابله ا ی مشکل مدار بعد از مداخله از نظر آماری معنی د ار نبود . میانگین امتیاز بکارگیری روشهای مقابله ا ی هیجان مدار از۶۱/۸۱ قبل از مداخله به ۶۴ بعد از مداخله کاهش یافت (۰۵/۰ P< ). همچنین کاهش معنی د اری در میزان علایم MS (گرفتگی عضلات، خستگی، یبوست و فراموشی) بعد از مداخله نسبت به زمان قبل از آن ایجاد شد.
نتیجه گیر ی: اجرای برنامه خودمراقبتی در کاهش بکارگیری روشهای مقابله ا ی هیجان مدار توسط بیماران MS موثر می باشد. از این رو به اجرای این روش توسط بیماران مبتلا پیشنهاد می گر دد.
ابراهیم کوچکی، سید علی مسعود، سید غلامعباس موسوی،
دوره ۱۰، شماره ۲ - ( ۴-۱۳۸۵ )
چکیده
سابقه و هدف: مولتیپل اسکلروز ( MS ) یک بیماری مزمن با علت ناشناخته می باشد که با التهاب و تخریب نسبی بافت سفید مغز و جایگزینی بافت گلیوز مشخص می گردد. این بیماری چندعاملی بوده و اساس اتوایمیون در ایجاد آن مورد نظر است. پرولاکتین یک پپتید نورواندوکرین می باشد که خصوصیات تنظیم ایمنی را دارد. هیپر پرولاکتینمی چندین اختلال اتوایمیون را تشدید می کند و ممکن است نقشی در ایجاد بیماری مولتیپل اسکلروز داشته باشد. با توجه به تناقضاتی که در زمینه ارتباط بین سطح سرمی پرولاکتین و بیماری مولتیپل اسکلروز وجود دارد این مطالعه به منظور تعیین چنین رابطه ا ی، در بیماران مرا جعه کننده به مرکز نورولوژی کاشان در سا ل های ۸۴-۱۳۸۳ صورت پذیرفت.
مواد و رو ش ها: ابن مطالعه به صورت تحلیلی (مورد ـ شاهدی) و با بررسی و مطالعه بر روی ۷۰ نفر شامل ۳۵ بیمار مبتلا به مولتیپل اسکلروز و ۳۵ نفر شاهد صورت پذیرفت. از کلیه افراد ۲ سی سی خون وریدی در حالت ناشتا گرفته شد و سطح سرمی پرولاکتین توسط کیت الیزا و با روش RIA انداز ه گیری شد و از آزمون t test برای قضاوت بالینی استفاده گردید.
نتایج: در این تحقیق سن افراد مورد مطالعه ۴/۶ ± ۳/۳۲ سال بود و ۲۸ نفر (۸۰%) از بیماران در گروه سنی ۴۰ - ۲۰ سالگی قرار داشتند و ضعف عضلانی، اختلال بینایی و پارستزی به ترتیب با شیوع ۸۰% ، ۱/۵۷% و ۲/۳۴% شایع تر ین علایم بالینی بودند و میانگین سطح سرمی پرولاکتین در بیماران مبتلا ۸/۱۱۴ ± ۵/۳۵۰ و در گروه شاهد ۶/۵۷ ± ۷/۱۶۰ بود (۰۰۰۱/۰ p< ). با ارزیابی الگوی بالینی بیماری مولتیپل اسکلروز، الگوی MS عودکننده ـ بهبودپذیر با شیوع ۲/۵۴% شایع تر ین الگوی بالینی بود.
نتیجه گیر ی: سطح سرمی پرولاکتین در مبتلایان به مولتیپل اسکلروز به طور قابل ملاحظه ا ی افزایش یافته است و این یافته احتمالاً استفاده از آنتاگونیست ها ی پرولاکتین را جهت کاهش علایم و عوارض بیماری در آینده مطرح خواهد کرد. تحقیق تجربی در خصوص اثربخشی این آنتاگونیست ها توصیه می شود.
محمد شفیع مجددی، معصومه ابتکار، مجید گل کار، حسین خان احمد،
دوره ۱۶، شماره ۳ - ( ۲-۱۳۹۱ )
چکیده
سابقه و هدف: مولتیپل اسکلروزیس (MS) و مدل حیوانی آن، انسفالومیلیت خود ایمن تجربی (EAE)، بیماری های التهابی مزمن تحلیل برنده میلین سیستم عصبی مرکزی می باشند. هدف از این مطالعه، بررسی اثرات پلاسمید کد کننده IL-۲۷ بر وضعیت بیماری و برخی پارامترهای ایمونولوژیکی در موش های C۵۷BL/۶ مبتلا به EAE بود.
مواد و روش ها: ژن IL-۲۷ موشی در پلاسمید P۲۴۰ کلون شد. ۲۰۰ میکروگرم از پلاسمید نوترکیب حاصل (P۲۴۰-mIL۲۷) در دو نوبت به هرکدام از موش های مبتلا به EAE تزریق شد. گروه کنترل، در این مدت پلاسمید P۲۴۰ دریافت کردند. حیوانات به صورت روزانه از نظر شدت علایم بالینی بررسی و طبق معیارهای استاندارد نمره دهی می شدند. همه موش ها یک هفته پس از آخرین تزریق پلاسمید، کشته شدند. آزمایش های الایزا و MTT به ترتیب جهت بررسی تولید IL-۴، IFN-γ و IL-۱۷ از سلول های طحالی، و میزان تکثیر سلول های طحالی در پاسخ به تحریک با آنتی ژن اختصاصی انجام گرفتند. میزان ارتشاح سلول های ایمنی با آزمایش های هیستوپاتولوژی بررسی گردید.
نتایج: شدت علایم بالینی در موش های گروه آزمایش متعاقب تزریق پلاسمید P۲۴۰-mIL۲۷ کاهش قابل ملاحظه ای یافت. هم چنین در این گروه، میزان تولید IL-۴، بیشتر و میزان تولید IFN-γ و IL-۱۷ کمتر از گروه کنترل بود. در آزمون MTT، سلول های طحالی موش های گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل، پاسخ تکثیری کمتری از خود نشان دادند. نتایج آزمایش های هیستوپاتولوژی نیز حکایت از ارتشاح کمتر سلول های ایمنی به بافت عصبی-مرکزی موش های گروه آزمایش داشت.
نتیجه گیری: IL-۲۷ با تغییر الگوی پاسخ های التهابی Th۱ و Th۱۷ به سمت پاسخ های ضد التهابی Th۲، می تواند کاندیدی مناسب در درمان بیماری های التهابی نظیر مولتیپلاسکلروزیس باشد.
نگین چهره نگار، فرنوش شمس، ساره زرشناس، علیرضا نیک سرشت،
دوره ۱۶، شماره ۴ - ( ۴-۱۳۹۱ )
چکیده
سابقه و هدف: یکی از مهمترین نقایص شناختی در بیماران مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس (MS) که کیفیت زندگی در این بیماران را حتی در مراحل اولیه بیماری تحت تأثیر قرار می دهد، اختلال در حافظه کاری می باشد. بنابراین بررسی همبستگی بین ارتباط بین حافظه کاری با کیفیت زندگی در بیماران مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس ضروری به نظر میرسد.
مواد و روش ها: در مطالعه مورد شاهدی حاضر تعداد ۳۵ بیمار مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس در دسترس و ۲۸ فرد سالم به عنوان گروه شاهد شرکت کردند. جهت ارزیابی حافظه کاری از مقیاس هوش وکسلر بزرگ سالان و جهت بررسی کیفیت زندگی از آزمون MSQOL-۵۴ (Multiple Sclerosis Quality Of Life-۵۴) استفاده شد.
نتایج: مقایسه میانگین نمره حافظه کاری در هر دو شاخص فراخنای شنیداری (۰۰۱/۰=P) و فراخنای دیداری (۰۰۰۱/۰>P) و جزء فیزیکی کیفیت زندگی (۰۴/۰=P) در دو گروه مورد و شاهد تفاوت معناداری را نشان داد. با استفاده از رگرسیون لجستیک نشان داده شد بیماری MS بر روی جزء فیزیکی (۵۱۹/۰-۸۸۹/۰=CI و ۶۷۹/۰=OR). و ذهنی کیفیت زندگی (۹۹۸/۰-۸۵۷/=CI و ۹۲۹/۰=OR) مؤثر می باشد.
نتیجه گیری: پژوهش حاضر نشان می دهد شناخت، عامل مؤثر بر توانایی درگیر شدن در فعالیت های روزمره زندگی می باشد. هم چنین، ارتباط بین نقص در حافظه کاری و پایین بودن کیفیت زندگی، اهمیت شناخت زود هنگام نقص شناختی را در بیماران MS مشخص می کند.
محمدحسین اعرابی، محمداسماعیل شهاب الدین، کریم پرستویی، میترا مطلبی، اکبر جعفرنژاد، سیدمهدی میرهاشمی، غلامعلی حمیدی، شکوفه الوانی،
دوره ۱۷، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۲ )
چکیده
سابقه و هدف: مولتیپل اسکلروزیس یک بیماری التهابی مزمن می باشد که با دمیلینه شدن سیستم عصبی مرکزی همراه است. مطالعات اخیر خواص مفید ضد التهابی و تعدیل کنندگی سیستم ایمنی کانابینوئیدها را گزارش کرده اند. یکی از ترکیبات دست ساز فعال کننده گیرنده های کانابینوئیدها HU-۲۱۰ است. مطالعه حاضر برای ارزیابی اثر بخشی درمان با HU-۲۱۰ بر پروفایل سایتوکاین ها و علائم بالینی بیماری در مدل انسفالومیلیت اتوایمیون تجربی ( (EAEانجام شد.
مواد و روش ها: در این مطالعه تجربی از ۴۸ سر موش نر نژاد C۵۷BL/۶ استفاده شد. برای القاء EAE، مقدار ۲۵۰ میکروگرم پپتید MOG۳۵-۵۵ به هر موش تزریق گردید. در ۳ گروه موش های مبتلا به EAE بهترتیب با دوزهای mg/kg ۳۰،۱۰،۳ بهمدت ۱۷ روز به صورت یک روز در میان با HU-۲۱۰ داخل صفاقی تیمار شدند. وضعیت بالینی موش ها در طول مطالعه با آزمون امتیازات بالینی ارزیابی شد. موش ها در روز هفدهم تیمار کشته شده و سطح TNFα، IL-۱۲ و IL-۴سرمی آنها با روش الایزا اندازه گیری شد.
نتایج: تجویز HU-۲۱۰به موش های مبتلا به EAE باعث کاهش شدت بیماری از نظر تست امتیاز بالینی بالاخص در دوز ۳۰ میلی گرم می شود. آنالیز داده ها در مورد فاکتورهای ایمونولوژیک نشان داد که تیمار با دوز mg/kg ۳۰ در موش های مبتلا باعث کاهش معنی دار IL-۱۲ و TNFα سرم می شود. هم چنین، هر سه دوز تیمار موجب افزایش معنی دار IL-۴ در موش های مبتلا در مقایسه با موش های مبتلا بهEAE دریافت کننده بافرفسفات می شوند.
نتیجه گیری: HU-۲۱۰با اثرگذاری بر آبشار ایمونولوژیک تاثیر مفیدی را در مدل EAE ایجاد می کند و پیشنهاد می شود که از پتانسیل این دارو برای درمان فاز حاد مولتیپل اسکلروزیس استفاده شود.
حسین مهراد، منیژه مختاری دیزجی، حسین قناعتی،
دوره ۱۸، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۳ )
چکیده
سابقه و هدف: در این مطالعه برای اولین بار اثر آتورواستاتین با دوز بالا بر پلاک نرم آترواسکلروتیک پیشرفته کاروتید مشترک مدل خرگوش بررسی شده است.
مواد و روشها: در این مطالعه تجربی کاروتید مشترک ۱۷ راس خرگوش تحت آسیب برونرگی با نیتروژن مایع قرار گرفته و سپس همه خرگوشها بهمدت هشت هفته غذای پر کلسترول (۵/۱ درصد) مصرف کردند. پس از هشت هفته خرگوشها بهطور تصادفی به سه گروه A : تغذیه پرکلسترول و بررسی در هفته هشتم، B : کنترل و قطع کلسترول و بررسی در هفته دوازدهم و C : تجویز آتورواستاتین با دوز بالا (روزانه ۵ میلیگرم به ازای یک کیلوگرم وزن حیوان) و قطع کلسترول و بررسی در هفته دوازدهم تقسیم شدند. جریان حجمی و سرعت متوسط خون با تصویربرداری فراصوتی داپلر رنگی و میانگین ضخامت دیواره و درصد تنگی سطح مقطع لومن به دو روش تصویر برداری فراصوتی B-mode و بافت شناسی در ناحیه تنگی شریان کاروتید مشترک بررسی شدند.
نتایج: تجویز آتورواستاتین با دوز بالا به همراه قطع کلسترول موجب کاهش معنیدار پارامترهای چربی خون، فشار پیک سیستولیک خون، فشار متوسط خون، سرعت متوسط خون، میانگین ضخامت دیواره و درصد تنگی سطح مقطع لومن و همچنین موجب افزایش معنیدار فشار پیک دیاستولیک خون و جریان حجمی خون نسبت به دو گروه A و B گردید (۰۵/۰>P).
نتیجهگیری: اثرات پلیوتروپیک و لیپوفیلیک آتورواستاتین با دوز بالا بههمراه قطع کلسترول موجب از بین رفتن ریزرگها، بهبود ضایعه فیبرولیپیدی در پلاک نرم و گشاد شدن موثر سطح مقطع لومن در ناحیه تنگی میشود.
حسین مهراد، منیژه مختاری دیزجی، حسین قناعتی،
دوره ۱۸، شماره ۴ - ( ۵-۱۳۹۳ )
چکیده
سابقه و هدف: در این مطالعه برای اولین بار اثر تابشدهی امواج فراصوتی ترکیبی دو فرکانسه کم شدت MHz ۱ و kHz ۱۵۰ بر پلاک فیبرولیپیدی ریزرگ دار در کاروتید مشترک مدل خرگوش بررسی شده است.
مواد و روش ها: در این مطالعه تجربی کاروتید مشترک ۱۷ راس خرگوش تحت آسیب برون رگی با نیتروژن مایع قرار گرفته و سپس همه خرگوشها بهمدت ۸ هفته، غذای پر کلسترول (۵/۱ درصد) مصرف کردند. پس از ۸ هفته خرگوش ها به طور تصادفی به سه گروه A: تغذیه پرکلسترول (۷=n) و بررسی در هفته هشتم، B: کنترل و قطع کلسترول (۵=n) و بررسی در هفته دوازدهم و C: تابشدهی امواج فراصوتی ترکیبی دو فرکانسه کم شدت و قطع کلسترول (۵=n) و بررسی در هفته دوازدهم تقسیم شدند. جریان حجمی و سرعت متوسط خون با تصویربرداری فراصوتی داپلر رنگی و میانگین ضخامت دیواره و درصد تنگی سطح مقطع لومن با دو روش تصویر برداری فراصوتی B-mode و بافت شناسی در محل تنگی شریان کاروتید بررسی شدند.
نتایج: تحلیل آماری داده ها نشان دهنده کاهش معنیدار فشار پیک سیستولیک، فشار متوسط و سرعت متوسط خون، میانگین ضخامت دیواره و درصد تنگی سطح مقطع لومن شریان و هم چنین افزایش معنیدار فشار پیک دیاستولیک و جریان حجمی خون در خرگوشهای گروه C نسبت به دو گروه A و B بود (۰۵/۰>P).
نتیجه گیری: فروریزش تشدید شده حفره های صوتی ناشی از تابش دهی امواج فراصوتی ترکیبی دو فرکانسه کم شدت موجب لیپولیز، ترومبولیز و تخریب محتوای فیبرولیپیدی و ریزرگ ها در پلاک شده و در نتیجه باعث گشاد شدن موثر سطح مقطع لومن در ناحیه تنگی می شود.
فاطمه جعفری، کبری شیاسی آرانی، حمیدرضا طالاری، فربد طالبیان، سید پیمان خامه چی، حسن نیکوئی نژاد، حسین اکبری،
دوره ۱۹، شماره ۲ - ( ۲-۱۳۹۴ )
چکیده
سابقه و هدف: افزایش ضخامت لایه اینتیما-مدیا شریان کاروتید (cIMT) یک مارکر اولیه برای شناسایی تغییرات آترواسکلروتیک دیواره شریان ها است. هدف از این مطالعه تعیین cIMT در کودکان و نوجوانان مبتلا به دیابت تیپ ۱ و مقایسه با افراد سالم است.
مواد و روش ها: مطالعه مورد-شاهدی حاضر بر روی ۳۴ بیمار مبتلا به دیابت تیپ ۱ و ۳۳ فرد سالم با معیار ورود طول مدت ابتلا به دیابت بیشتر از یک سال و معیارهای خروج شامل مصرف داروهای ضدفشارخون، کم کننده لیپید و یا دخانیات، سابقه خانوادگی بیماری های قلبی- عروقی، وجود عوارض دیابت یا بیماری مزمن در شهر کاشان طی سال ۱۳۹۲ انجام شد. وزن، قد، فشارخون و cIMT افراد اندازه گیری شد. هم چنین، تست های آزمایشگاهی شامل FBS, HbA۱cو لیپیدها انجام شد.
نتایج: در مطالعه حاضر ۶۷ نفر (۳۴ فرد دیابتی و ۳۳ فرد سالم) ارزیابی شدند. میانگین مدت ابتلا به دیابت ۴۴/۵۱±۰۳/۷۶ ماه بود. میانگین سن افراد سالم ۷۳/۵±۳۵/۱۵ سال و افراد بیمار ۹۴/۷±۲۵/۱۵سال بود. میانگین cIMT افراد سالم ۰۶/۰±۴۳۹/۰ میلی متر و در افراد بیمار ۰۵/۰±۴۷۸/۰ میلی متر بود (۰۰۵/۰=P). هم چنین، حداکثرcIMT در بیماران بیش از گروه کنترل بود (۰۱/۰=P). رگرسیون خطی چندگانه نشان داد cIMT در گروه دیابت به طور متوسط ۰۱۲/۰ واحد بیشتر از گروه سالم است و به ازای هر یک واحد افزایش HbA۱c مقدار cIMT ۰۱۲/۰ افزایش مییابد.
نتیجه گیری: میانگین cIMT در بیماران دیابت تیپ ۱ بیش از گروه کنترل بوده و دارای همبستگی مثبت با مدت دیابت است، اما با پروفایل لیپیدی، فشار خون و اندکس توده بدنی همبستگی ندارد.
عصمت السادات موسوی، ضیاء فلاح محمدی، اکبر حاجی زاده مقدم،
دوره ۲۲، شماره ۶ - ( ۹-۱۳۹۷ )
چکیده
سابقه و هدف: مولتیپل اسکلروزیس (MS) یک بیماری خودایمن التهابی مزمن است که با کاهش توانایی بدنی همراه است. هدف از این پژوهش ارزیابی اثر حفاظتی ۶ هفته تمرین مقاومتی و مصرف ویتامین D بر عوامل التهابی مغز در موش های صحرایی ماده مبتلا به آنسفالومیلیت خودایمن تجربی (EAE) بود.
مواد و روشها: در این پژوهش تجربی ۴۸ سر موش ماده نژاد لوئیز ۴ هفته ای به طور تصادفی به ۸ گروه تقسیم شدند. پروتکل تمرین مقاومتی به مدت ۶ هفته و ۵ روز در هفته انجام شد. شروع برنامه تمرینی با بار معادل ۵۰ درصد وزن بدن بود. حیوانات در دو جلسه اول ۸ تا ۱۰ تکرار (بالا رفتن از نردبان) را با فواصل استراحت ۲ دقیقه ای انجام دادند. موش ها با نخاع خوکچه هندی و ادجوانت کامل ایمونیزه شدند. مدل EAE در انتهای هفته ششم تمرینات القاء شد. حیوانات به ازای هر کیلوگرم وزن بدن ۵ میکروگرم ویتامین D۳ در ۱۵۰ میکرولیتر روغن کنجد هر دو روز یکبار به مدت ۲ هفته به صورت داخل صفاقی دریافت کردند.
نتایج: شش هفته تمرین مقاومتی به همراه مصرف ویتامین D بر شاخص های عامل رشد گرانولوسیت-مونوسیت، عامل رونویسی هسته ای کاپا-بی و فاکتور تبدیل رشد بتا تاثیر معنی داری نداشت (۰/۰۵>P)؛ بااین وجود، مقادیر اینترلوکین-۱۷ در هر سه سطح تمرین (۰/۰۰۱=P)، مکمل (۰/۰۴۵=P) و اثر تعاملی تمرین و مکمل (۰/۰۴۳=P) تفاوت معنی داری نشاد داد.
نتیجه گیری: احتمالا اجرای تمرین مقاومتی و مصرف ویتامین D به صورت پیش آماده سازی از طریق پیشگیری از افت مقادیر عوامل ضدالتهابی و نیز افزایش عوامل پیشران بیماری، اثر حفاظتی در برابر بیماری دارد.
سپیده بصیرت دهکردی، مجید وحیدیان رضازاده، علی مقتدری،
دوره ۲۳، شماره ۴ - ( ۵-۱۳۹۸ )
چکیده
سابقه و هدف: بیماری مالتیپل اسکلروزیس (ام اس) با تغییرات پاتولوژیکی زیادی در ارتباط است و آسیبهای کبدی یکی از مهمترین پیامدهای آن می باشد. هدف از پژوهش حاضر، بررسی تأثیر تمرین هوازی و مصرف ژلرویال بر آنزیمهای AST، ALT و ALP بیماران مالتیپل اسکلروزیس بود.
مواد و روشها: در این پژوهش نیمه تجربی، ۴۲ نفر بیمار مبتلا به اماس در ۴ گروه: ۱- ورزش+ژل رویال (۱۰ نفر)، ۲- ورزش+دارونما (۱۰ نفر)، ۳- ژل رویال (۱۱ نفر) و ۴- دارونما (۱۱ نفر) تقسیم شدند. تمرین به مدت ۶ هفته، هر هفته ۳ جلسه روی چرخ کارسنج و با شدت ۶۰ درصد ضربان قلب بیشینه آغاز شد. سپس شدت تمرینات بهصورت پلکانی افزایش یافت و در هفته ششم به ۸۰ درصد ضربان قلب بیشینه رسید. دوز مصرف روزانه ژل رویال ۱۰۰۰ میلیگرم بود. غلظت سرمی آنزیمهای کبدی پیش و پس از انجام پژوهش اندازهگیری شد.
نتایج: مقادیر آنزیمهای AST، ALT و ALP در مقایسه با پیشآزمون در گروههای «ورزش+ژل رویال» و «ورزش+دارونما» کاهش معنیداری داشتند (۰/۰۵>P). همچنین آنزیم ALT در گروه «ژل رویال» نیز کاهش معنیداری را نشان داد. نتایج تحلیل آماری نشان از کاهش معنیدار این آنزیمها در گروههای «ورزش+ژل رویال» و «ورزش+دارونما» در مقایسه با گروههای «کنترل» و «ژل رویال» در پایان هفته ششم داشت (۰/۰۵>P).
نتیجهگیری: نتایج این پژوهش نشان داد تمرین هوازی به همراه مصرف ژلرویال بیشترین اثر کاهنده بر مقادیر سرمی آنزیمهای کبدی را در بین بیماران مالتیپل اسکلروزیس داشته، باعث تأثیر مثبت بر آنزیمهای کبدی و بهویژه مقادیر آنزیم ALT بیماران میشود.
علی کیهانی، مراد رسولی آزاد، عبدالرضا ناصر مقدسی، عبدالله امیدی،
دوره ۲۳، شماره ۴ - ( ۵-۱۳۹۸ )
چکیده
سابقه و هدف: ابتلا به بیماری مولتیپل اسکلروزیس (MS) مشکلات روانشناختی متعددی ایجاد می کند که کیفیت زندگی بیماران را کاهش می دهد. هدف این مطالعه، بررسی تأثیر درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد(ACT) بر میزان همجوشی شناختی، علائم جسمانی و شناختی اضطراب و سطح کیفیت زندگی بیماران MS است.
مواد و روش ها: تعداد ۵۰ بیمار زن مبتلا به MS به صورت تصادفی تحتدرمان ACT و آموزش مهارت های زندگی (LSE)قرار گرفتند. درمان ACT به صورت ۸ هفته پیاپی و هر جلسه ۹۰ دقیقه برای گروه مداخله اجرا شد. داده های به دست آمده بااستفاده از تحلیل واریانس اندازه گیری های مکرر (ANOVA) و بااستفاده از نرمافزارSPSS مورد ارزیابی قرار گرفتند.
نتایج: در تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر، تفاوت معنی داری بین دو گروه ACT و LSE از نظر تغییرات میزان همجوشی شناختی، علائم جسمانی اضطراب، علائم شناختی اضطراب و کیفیت زندگی وجود نداشت و نمره کلیه متغیرها در دو گروه کاهش معنی داری داشت (۰/۰۵<P). همچنین بین زمان و تغییرات همجوشی شناختی (۰/۰۰۱<P، ۱۱/۳۸F=)، علائم جسمانی اضطراب (۰/۰۱<P، ۵/۶۲F=)، علائم شناختی اضطراب (۰/۰۰۶<P، ۷/۱۷F=) و کیفیت زندگی (۰/۰۱<P، ۴/۱۷F=) برهمکنش وجود داشت؛ بدین معنا که با گذشت زمان، متغیرهای فوق تغییر یافتند.
نتیجه گیری: براساس این پژوهش میتوان از مداخله ACT برای درمان و کاهش همجوشی شناختی، علائم شناختی و جسمانی اضطراب و افزایش کیفیت زندگی بیماران زن مبتلا به MS استفاده کرد.
محبوبه رضائی، ندا میرباقرآجرپز،
دوره ۲۳، شماره ۷ - ( ۱۱-۱۳۹۸ )
چکیده
سابقه و هدف: بیماری مولتیپلاسکلروز یک بیماری مزمن و خودایمن است. هدف مطالعهی حاضر، تعیین تأثیر نماز حاجت و دعا بر سلامت روان بیماران مبتلا به مولتیپلاسکلروزیس بود.
مواد و روشها: در این کارآزمایی بالینی ۶۰ بیمار مبتلا به مولتیپلاسکلروز شرکت نمودند. نمونهگیری به شیوهی دردسترس از بین بیماران مراجعهکننده به کلینیک روماتولوژی بیمارستان شهید بهشتی کاشان در سال ۱۳۹۷ انجام گرفت. نمونهها بهطور تصادفی به دو گروه ۳۰ نفره تقسیم شدند. بیماران گروه آزمون به مدت دو ماه بعد از نمازهای روزانه، دو رکعت نماز حاجت میخواندند و به مدت چند دقیقه راز و نیاز مینمودند. در گروه کنترل مداخلهای انجام نگرفت. قبل و بلافاصله بعد و یک ماه بعد از مطالعه، پرسشنامهی سلامت روان توسط بیماران تکمیل شد. دادهها با نرمافزار آماری SPSS نسخهی ۱۶ و با آزمونهای تحلیلی و توصیفی تجزیه و تحلیل شد.
نتایج: بلافاصله بعد از پایان مداخله و یک ماه بعد از مداخله تفاوت آماری معنیداری در میانگین نمرهی سلامت در دو گروه وجود داشت (۰/۰۵ > P). نتایج آزمون آنالیز واریانس تکراری نشان داد که تغییرات میانگین سلامت روان و ابعاد آن در طول زمان متفاوت و اثر متقابل گروه و زمان در مورد متغیر سلامت روان معنادار میباشد (۰/۰۰۱ > P).
نتیجهگیری:نماز حاجت و دعا میتواند باعث افزایش سلامت روان بیماران مبتلا به مولتیپلاسکلروز شود. پیشنهاد میشود از این عمل بهعنوان یک درمان مکمل جهت افزایش سلامت روان این بیماران استفاده شود.
وحید طالبی، ضیا فلاح محمدی، پیام سعادت، سید اسماعیل حسینی نژاد،
دوره ۲۴، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۹ )
چکیده
سابقه و هدف: مولتیپلاسکلروزیس یک بیماری مزمن و ناتوانکننده سیستم عصبی است که میلین سیستم اعصاب مرکزی را تخریب میکند. هدف از پژوهش حاضر، بررسی قدرت و فعالیت عضلانی در دو نوع از بیماران مبتلا به مالتیپلاسکلروزیس در مقایسه با افراد سالم بود.
مواد و روش ها: این تحقیق از نوع مطالعه مقطعی - تحلیلی است. جامعه آماری این پژوهش را زنان و مردان مبتلا به بیماری اماس استان مازندران تشکیل دادند. ۴۵ نفر در نوع Relapsing-remitting multiple sclerosis (RR) و ۲۲ نفر در نوع Secondary progressive multiple sclerosis (SP) و ۳۸ نفر در گروه کنترل پس از تکمیل رضایتنامه وارد مطالعه شدند. اندازهگیری قدرت بیشینه عضلات چهارسر از طریق فرمول بزریسکی و بازکننده تنه از طریق دینامومتر انجام شد. همچنین فعالیت ۴ عضله ساقی قدامی، عضله دوقلو داخلی، عضله نازک نئی بلند و عضله نعلی مورد بررسی قرار گرفت. کلیه یافتهها از طریق آزمون آنالیز واریانس یکطرفه و آزمون تعقیبی توکی برای مقایسه بین گروه ها تحلیل شدند.
نتایج: تفاوت معناداری بین گروه سالم و بیمار و بین دو نوع بیماری وجود دارد (P˂۰,۰۵). میانگین فعالیت عضلات، بیشینه فعالیت عضلات، همانقباضی و قدرت عضلانی در نوع بیماری RR بیشتر از نوع SP می باشد.
نتیجه گیری: سیر پیشرفت بیماری نشان می دهد قدرت و فعالیت عضلانی در بیماری اماس ابتدا افزایش و سپس کاهش می یابد. درنتیجه، دوره زمانی RR می تواند بهترین زمان برای حفظ وضعیت بدنی افراد درگیر با بیماری اماس باشد و مراحل اولیه این اختلال ناتوانکننده میتواند در کاهش علائم آینده، تعیینکننده باشد.
فریبا نصیرنژاد، جعفر پویامنش، قربان فتحی اقدم، علیرضا جعفری،
دوره ۲۴، شماره ۵ - ( ۷-۱۳۹۹ )
چکیده
سابقه و هدف: هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی درمان مبتنی بر ذهنآگاهی و درمان راهحلمحور کوتاهمدت بر تابآوری و شادکامی بیماران مبتلا به MS بود.
مواد و روشها: روش این پژوهش، کارآزمایی بالینی تصادفیشده با طرح پیشآزمون - پسآزمون و دوره پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش را زنان مبتلا به MS شهر تبریز تشکیل دادند که در سال ۱۳۹۸ عضو انجمن MS بودند. ۳۰ نفر با استفاده از نمونهگیری هدفمند، انتخاب شدند و بهصورت تصادفی در سه گروه قرار گرفتند. گروههای آزمایشی، درمان را بهترتیب در ۸ جلسه (درمان مبتنی بر ذهنآگاهی) و ۶ جلسه (درمان راهحلمحور کوتاهمدت) ۵/۱ ساعته دریافت کردند.
نتایج: میانگین و انحراف معیار تابآوری و شادکامی گروه درمان مبتنی بر ذهنآگاهی در پیشآزمون بهترتیب (۴۴/۳±۷۰/۴۴ و ۱۹/۳±۳۰/۳۵)، گروه درمان راهحلمحور کوتاهمدت (۸۷/۲±۵۰/۴۵ و ۶۵/۳±۰۰/۳۶) و گروه کنترل (۷۵/۲±۴۰/۴۵ و ۵۷/۲±۲۰/۳۷) بود. درمانهای مبتنی بر ذهنآگاهی (۱۲/۳±۰۰/۵۲ و ۵۴/۲±۸۰/۴۳) و راهحلمحور کوتاهمدت (۹۰/۲±۰۰/۵۴ و ۰۱/۵±۵۰/۴۲) در مقایسه با گروه کنترل (۲۷/۲±۶۰/۴۴ و ۲۴/۳±۹۰/۳۶)، تابآوری (۰/۰۰۱>P) و شادکامی بیماران را در پسآزمون افزایش دادند (۰/۰۰۱>P). در مرحله پیگیری، اثر درمان مبتنی بر ذهنآگاهی (۱۶/۳±۰۰/۵۲ و ۵۸/۲±۰۰/۴۴) و درمان راهحلمحور کوتاهمدت (۶۶/۲±۷۰/۵۳ و ۹۴/۴±۶۰/۴۲) بر تابآوری و شادکامی (۲۷/۲±۶۰/۴۴ و ۸۳/۴±۷۰/۳۶) ماندگار بود (۰/۰۰۱>P؛ ۰/۰۰۱>P). تأثیر درمان مبتنی بر ذهنآگاهی و درمان راهحلمحور کوتاهمدت بر تابآوری و شادکامی در مراحل پسآزمون و پیگیری یکسان بود (۰/۰۵<P).
نتیجهگیری: درمان مبتنی بر ذهنآگاهی و درمان راهحلمحور کوتاهمدت میتوانند سبب کاهش استرس و درنتیجه مقابله بهتر با بیماری MS شوند و تابآوری و شادکامی بیماران مبتلا به MS را افزایش دهند.
محمد باقری، محمد افشار، زهره سادات،
دوره ۲۵، شماره ۲ - ( ۱-۱۴۰۰ )
چکیده
سابقه و هدف: مشاوره معنوی یک مداخله سنتی برای تسکین بیماری و پیشبرد سلامتی است و شادکامی یکی از مؤلفههای مهم در بهزیستی افراد است. مطالعه حاضر بهمنظور تعیین تأثیر مشاوره معنوی بر شادکامی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس انجام شد.
مواد و روشها: این مطالعه کارآزمایی بالینی بر روی ۵۰ بیمار مبتلا به مولتیپلاسکلروز در شهر کاشان در سال ۱۳۹۹ انجام شد. بیماران بهطور تصادفی به دو گروه مداخله (دریافتکننده مشاوره معنوی به مدت یکماه بهصورت هشت جلسه ۶۰ دقیقهای و هفتهای دو جلسه) و کنترل تقسیم شدند. پرسشنامه شادکامی آکسفورد، قبل، بلافاصله بعد و یکماه بعد از مداخله توسط هر دو گروه تکمیل شد. دادههای جمعآوریشده، از طریق نرمافزار SPSS نسخه ۱۶ و با استفاده از آزمون تحلیل واریانس آمیخته (بینگروهی – درونگروهی) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
نتایج: یافتهها نشان داد که میانگین شادکامی در گروه دریافتکننده مشاوره معنوی، بعد از مداخله و یکماه بعد از آن بهطور معناداری بیشتر از گروه کنترل بود (۰۰۱/۰P<).
نتیجهگیری: نتایج مطالعه حاضر نشان داد که مشاوره معنوی باعث ارتقای شادکامی در بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس میشود. احتمالاً میتوان از رویکرد مشاوره معنوی بهعنوان یک مداخله مفید و مؤثر در بهبود شادکامی این بیماران استفاده نمود. تحقیقات بیشتر در این زمینه توصیه میگردد.
دکتر حامد امامی، دکتر مهرداد جعفری، دکتر بهروز امیرزرگر، دکتر امین آمالی،
دوره ۲۵، شماره ۳ - ( ۵-۱۴۰۰ )
چکیده
سابقه و هدف: اتواسکلروز یک بیماری تغییرشکلدهنده استخوان کپسول اوتیک میباشد. این تحقیق در پی آن است که موفقیت این عمل را در زمینه بهبود وزوز گوش در بیماران مبتلا به اتواسکلروز ارزیابی کند.
مواد و روشها: تعداد ۱۹ بیمار دچار اتواسکلروز با افت شنوایی هدایتی بیش از ۳۰ دسیبل که کاندید عمل جراحی بودند، در صورت وجود وزوز گوش، وارد مطالعه شدند. تستهای ادیولوژیک و نیز شدت وزوز گوش بر اساس VAS (visual analogue scale) از دید بیمار تعیین گشت. پس از عمل جراحی، مجددآً تستهای ادیولوژیک و شدت وزوز سنجیده شد و نتایج قبل و بعد از عمل با هم مقایسه شدند.
نتایج: میانگین سنی بیماران ۸/۱۰±۳/۳۷ (۶۰-۱۸) سال بود. میانگین و انحراف از معیار Air-Bone Gap (اختلاف شنوایی هوایی و استخوانی) ۸/۷±۷/۳۵ دسیبل و امتیاز میزان وزوز گوش پیش از جراحی ۹/۱±۴/۶ بود. پس از جراحی از نظر شنوایی در ۱ بیمار (۳/۵%) بهبودی نسبی و در ۱۸ بیمار دیگر نیز (۷/۹۴%) بهبودی کامل دیده شد. از نظر وزوز گوش پس از عمل در ۹ بیمار (۴/۴۷%) بهبودی کامل، در ۷ بیمار (۸/۳۶%) بهبودی نسبی و در ۳ بیمار (۸/۱۵%) نیز بدون تغییر بوده است. همچنین امتیاز میزان وزوز گوش پس از جراحی ۴/۲±۱/۳ بود.
نتیجهگیری: به نظر میرسد که انجام عمل استاپدوتومی در بیماران مبتلا به اتواسکلروز، علاوهبر بهبود شنوایی بیماران، موجب کاهش وزوز گوش نیز میشود.
فاطمه زمانی، محمود سلامی، مسعود سهیلی،
دوره ۲۵، شماره ۴ - ( ۵-۱۴۰۰ )
چکیده
سابقه و هدف: مالتیپل اسکلروزیس (MS) یک بیماری خودایمنی و التهابی سیستم عصبی مرکزی است که بهدلیل از بینرفتن میلین ایجاد میشود. از جمله علائم این بیماری؛ اختلال در راهرفتن، تعادل، حافظه، درد و خستگی است. این پژوهش با هدف بررسی اثرات درمانی پروبیوتیکها بر اختلالات رفتاری ناشی از این بیماری و بیومارکرهای استرس اکسیداتیو در موشهای تغذیهشده با کوپریزون انجام شد.
مواد و روشها: این مطالعه روی موش سوری نر ۴۵روزه نژاد C۵۷BL/۶ صورت گرفت که به ۴ گروه تقسیم شدند. گروهCON ، گروه CON+pro، گروه CPZ و گروه CPZ+pro. دو گروه دریافتکننده برای ایجاد مدل حیوانی MS بهمدت ۶ هفته با غذای حاوی کوپریزون ۲/۰% تغذیه شدند. مکمل پروبیوتیک به مدت ۶ هفته گاواژ شد. موشها در گروه کنترل نرمال با آب آشامیدنی تیمار شدند. از هفته سوم تا ششم به جهت ارزیابی حیوانات تست رفتاری - حرکتی rotarod انجام شد. سپس خونگیری جهت اندازهگیری میزان SOD، TAC و GPX صورت گرفت. همچنین جسم پینهای مغز حیوانات بهمنظور مشاهده نواحی دمیلیناسیون خارج گردید و با رنگ لوکسالفستبلو (LFB) رنگآمیزی شد.
نتایج: نتایج این مطالعه نشان داد که در آزمون رفتاری - حرکتی هر دو گروه سالم و MS دریافتکننده پروبیوتیک نسبت به دیگر گروهها در برخی از روزهای آزمایش مدتزمان بیشتری بر روی میله چرخان روتارود باقی ماندند. بههرحال پروبیوتیک نتوانست اثر اکسیدانی در این حیوانات را کاهش دهد.
نتیجهگیری: مکمل پروبیوتیک میتواند در حیوانات سالم و یا دارای MS اثر ملایمی در بهبود پدیدههای حرکتی داشته باشد. با اینحال، جهت اطمینان نیاز است تا با دوزهای متفاوتی از کوپریزون و پروبیوتیک، تغییراتی در مدل حیوانی و مداخله صورتگرفته، انجام پذیرد.