OTHERS_CITABLE بررسی اثر گرد میوه حنظل بر قند خون موش صحرایی دیابتی شده سابقه و هدف: دیابت به عنوان یک مشکل سلامتی در دنیا مطرح اسـت و علی رغم وجود داروهای صناعی مختلفی برای درمان آن، این بیماری هنوز یک معضل سلامتی عمومی به شمار می رود. هندوانه ابوجهل یا حنظل در طب سنتی به عنوان داروی درمان کننده دیابت مطرح بوده است. با این حال شواهد تحقیقاتی در این زمینه نادر است و هدف از این مطالعه بررسی اثر سوسپانسیون گرد میوه حنظل بر قند خون موش های صحرایی دیابتی می باشد. مواد و روش ها: آزمایشات به روش تجربی روی 15 سر موش صحرایی نر 250-200 گرمی در دو گروه شاهد و آزمایش انجام ‌شد. با تزریق داخل صفاقی استرپتوزوتوسین حیوانات دیابتی شدند. حیوانات گروه مورد mg/kg 30 دارو را به شکل سوسپانسیون گرد میوه حنظل در 2/0 سی سی آب مقطر و گروه شاهد 2/0 سی سی آب مقطر را از طریق گاواژ داخل دهان دریافت کردند. قند خون حیوانات در پایان دهه­های اول، دوم و چهارم پس از تجویز و نیز 10 روز پس از قطع تجویز اندازه گیری گردید. از آزمون­های آنالیز واریانس و مجذور کای برای تجزیه و تحلیل یافته ها استفاده شده است. نتایج: نتایج حاصل از این تحقیق بیانگر کاهش معنی‌داری در قند خون گروه مورد نسبت به گروه شاهد به خصوص در دهمین روز آزمایش است (05/0 P< ) همچنین با گذشت زمان تعداد موش­های دیابتی در گروه مورد نسبت به گروه شاهد بطور قابل توجهی کمتر شد ( 018/0 (P< . به علاوه مرگ و میر ناشی از دیابتی شدن در گروه شاهد در مقایسه با گروه آزمایش افزایش یافت (05/0 P< ) . نتیجه گیری: سوسپانسیون گرد میوه حنظل اثر متوسطی روی کاهش میزان قند خون دارد. تعداد کمتر حیوانات دیابتی و درصد پایین تر مرگ و میر در موش های گروه مورد می تواند نشان دهنده اثر درمانی حنظل باشد. http://feyz.kaums.ac.ir/article-1-678-fa.pdf 2009-01-15 1 6 گرد میوه حنظل، قند خون، دیابت، موش صحرایی Effect of Citrullus Colocynthis on diabetic rats plasma glucose Background : Diabetes mellitus is known as a major worldwide complication. Despite numerous synthetic medicines presented for treatment of the disease, it still remains a universal health problem. Although Citrullus Colocynthis is traditionally used as an antidiabetic herbal medicine, however, scant studies describe the antidiabetic properties of the fruit. The present study was designed to investigate the probable hypoglycemic effects of this drug in diabetic rats. Materials and Methods : This work was carried out on 15 male (n=7 and n=8 in the control and test groups, respectively) Wistar rats weighed 200 – 250 g. To make the animals diabetic, they were injected by a single dose of streptozotocin. The rats in the test group were treated daily (continued for 40 days) by the herbal medicine (30 mg/kg dissolved in 0.2 cc distilled water), while those in the control group received distilled water in the same volume. Plasma glucose was measured 10, 20, 40 days following the prescription and 10 days after the termination of treatment. Results: We found a significant decline in the plasma glucose of the drug-treated rats on the 10th day of experiment (P<0.05). In contrast to the control group, the number of diabetic rats decreased in the drug-treated group with passing the time (P<0.018). While the mortality rate decreased in the rats treated with the medicine, it considerably increased in the controls as the experiment proceeded (P<0.05). Conclusion : Citrullus Colocynthis has a moderate hypoglycemic effect in adult diabetic rats. Decreased number of diabetic animals and increased mortality in the test animals indicate that the herbal medicine has a potential effect in treating diabetes. http://feyz.kaums.ac.ir/article-1-678-en.pdf 2009-01-15 1 6 Citrullus Colocynthis Plasma glucose Diabetes Rat Zahra Aghanouri 1 AUTHOR Mahdi Noureddini 2 AUTHOR Mahmoud Salami salami-m@kaums.ac.ir 3 AUTHOR
OTHERS_CITABLE بررسی اثر دو روش اکسی توسین بولوس و انفوزیون در مرحله سوم زایمان بر وضعیت همودینامیک مادر و سرانجام مرحله سوم زایمان سابقه و هدف: خونریزی پس از زایمان [1] ( PPH ) یکی از اورژانس های مهم مامایی است که شیوعی حدود 5% دارد. اکسی توسین در موارد خونریزی پس از زایمان در مرحله سوم زایمان معمولا به صورت انفوزیون استفاده می­شود. برخی مطالعات تجویز بولوس آن را مؤثرتر می دانند. این مطالعه جهت مقایسه اثر اکسی توسین بولوس و انفوزیون بر وضعیت همودینامیک مادر و سرانجام مرحله سوم انجام شده است. مواد و روش­ها: این مطالعه به صورت کارآزمایی بالینی و دوسوکور بر روی 200 بیمار مراجعه کننده جهت زایمان طبیعی به زایشگاه شبیه خوانی در سالهای 86-1385 صورت گرفت. فاکتورهای ورود شامل: زایمان واژینال بالای 20 هفته، زایمان پنجم یا کمتر، نژاد ایرانی بودند. فاکتورهای خروج شامل: موارد اتساع بیش از حد رحم، سابقه خونریزی پس از زایمان، فشار خون، بیماریهای زمینه ای، جفت سرراهی یا دکولمان جفت، زایمان ابزاری و زایمان سریع در نظر گرفته شدند. افراد فوق در 2 گروه تجربی (100 نفر دریافت کننده 10 واحد اکسی توسین بولوس پس از زایمان نوزاد) و گروه کنترل (100 نفر دریافت کننده 10 واحد اکسی توسین رقیق شده در 500 سی سی نرمال سالین با سرعت cc/h 125) قرار گرفته و وضعیت همودینامیک مادر و سرانجام مرحله سوم در 2 گروه مقایسه و با استفاده از آزمون­های آماری t ، فیشر و مجذور کای تجزیه و تحلیل شد. نتایج: یافته­ها نشان داد که دو گروه از لحاظ سن مادر، سن حاملگی، تعداد حاملگی، وزن نوزاد و طول مرحله دوم زایمان مشابه بودند. یافته های مربوط به وضعیت همودینامیک نشان داد که بین تعداد نبض در 2 گروه در زمانهای قبل از زایمان، 1، 10 و 20 دقیقه پس از زایمان اختلاف معنی داری وجود ندارد و تنها در 5 دقیقه پس از زایمان افزایش معنی داری در تعداد نبض در گروه بولوس دیده شد (02/0 = PV ). بین میانگین فشار خون سیستولی و دیاستولی در زمانهای 1، 5، 10 و 20 دقیقه پس از زایمان اختلاف معنی داری وجود نداشت. در مورد سرانجام مرحله سوم، یافته ها نشان داد که طول مرحله سوم بطور معنی داری در گروه بولوس کمتر از گروه انفوزیون بود (0001/0 PV< ) ولی از نظر نیاز به مواد یوتروتونیک اضافه و احتباس جفت و میزان Hb بین دو گروه تفاوت معنی داری یافت نشد. نتیجه­گیری: استفاده از اکسی توسین بولوس در افرادی که به دقت انتخاب شده باشند منجر به تغییر وضعیت همودینامیک مادر نمی شود و می تواند باعث کاهش طول مرحله سوم زایمان شود. تحقیقات وسیع تر در این زمینه توصیه می گردد. http://feyz.kaums.ac.ir/article-1-679-fa.pdf 2009-01-15 7 12 اکسی توسین بولوس و انفوزیون، سرانجام مرحله سوم، وضعیت همودینامیک مادر Comparing effects of oxytocin bolus and infusion in the third stage of labor on maternal hemodynamics and the outcome of delivery Background: Post partum hemorrhage (PPH), with a prevalence of 5%, is one of the most important obstetric emergencies . Oxytocin infusion in the third stage of labor is used to control PPH. Some studies indicated that the oxytocin bolus is more effective than its infusion. This study was performed to compare the oxytocin bolus and infusion effects on maternal hemodynamics and also the outcome of the third stage of labor. Materials & Methods: This double-blinded clinical trial was carried out on 200 normal vaginal delivery (NVD) patients of Shabihkhani Hospital in Kashan during 2006-2007. Gestational age≥20 weeks, parity≤5, and Iranian nationality were considered as including factors. Excluding factors were over-distended uterus, previous PPH history, hypertension, previous diseases, placenta previa, abruption, history of instrumental delivery or precipitated labor. Patients were divided into 2 equal groups (n=100): the case group received 10 IU oxytocin bolus post- delivery and the control group received 10 IU oxytocin infusion with a rate of 125 cc/h. Maternal hemodynamics and the outcome of the third stage of labor were compared in both groups. Data were analyzed using t-test, Fisher and Chi-square tests. Results: Both groups were matched in terms of maternal age, gestational age, parity, birth weight and duration of the second stage of delivery. Hemodynamic findings showed no significant difference between the two groups in terms of pulse rate of pre- and 1, 10, 20 min post-delivery, but it was significant for 5 min post-delivery (p=0.02). Systolic and diastolic blood pressures had no significant difference between the two groups and in 1, 5, 10 and 20 min post-delivery, however the different outcome findings indicated a shorter duration of the third stage of delivery in bolus group than in the infusion one (p<0.0001). However, no significant difference was seen in terms of requirement for uterotonic agents, hemoglobin and placental retention. Conclusion: While the oxytocin bolus could not change the maternal hemodynamic status, it reduced the duration of the third stage of labor.  http://feyz.kaums.ac.ir/article-1-679-en.pdf 2009-01-15 7 12 Oxytocin bolus and Infusion Maternal third stage of labor hemodynamics Fatemeh Foroozanfard fatemehforoozanfard@yahoo.com 1 AUTHOR Mitra Behrashi 2 AUTHOR Leila Hatami 3 AUTHOR Zohre Sadat 4 AUTHOR Sayed Gholam Abbas Mousavi 5 AUTHOR
OTHERS_CITABLE بررسی هیستوپاتولوژیکی تاثیر داروی ایبوپروفن بر ترومای نا شی از جراحی معده موش‌صحرایی سابقه و هدف: امروزه بهبود سریع زخم‌های جراحی به‌منظور کاهش عوارض زخم از جمله درد، مورد توجه محققین می‌باشد. یکی از روش‌های موثر در بهبود و التیام سریع زخم‌ها، استفاده از داروهای صناعی می‌باشد . هدف از این مطالعه، بررسی هیستوپاتولوژیک اثرات داروی ایبوپروفن به عنوان یک مهار کننده‌ غیر اختصاصی آنزیم سیکلواکسیژناز I و II ، بر روند ترمیم متعاقب ترومای ایجاد شده توسط جراحی در نسج نرم معده است. مواد و روش‌ها: برای انجام این مطالعه تجربی آزمایشگاهی، 15 سر موش صحرایی نر نژاد ویستار در سه گروه 5 تایی توزیع گردید. به منظور ایجاد تروما یک برش گاستروتومی یک سانتی‌متری در خم بزرگ معده هر یک از موش‌ها ایجاد، سپس در دو لایه بخیه زده شد. بعد از عمل جراحی، موش‌های گروه تیمار با دارو، روزانه و به‌مدت 15 روز داروی ایبوپروفن را با دز 30 میلی‌گرم به‌ازای هرکیلوگرم وزن بدن که در 10 میلی لیتر به ازای هر کیلوگرم وزن بدن DMSO 5% حل شده بود، به صورت خوراکی دریافت کردند. موش‌های گروه دارونما، DMSO 5% و موش‌های گروه کنترل، سرم فیزیولوژی به میزان 10 میلی‌لیتر به ازای هر کیلوگرم وزن بدن به صورت خوراکی به مدت 15 روز دریافت کردند. مطالعه آسیب‌شناسی برای ارزیابی التیام در موش‌های مورد آزمایش که پس از 15 روز تیمار، یوتانایزه گردیده بودند، با استفاده از روش‌های رنگ‌آمیزی هماتوکسیلین ـ ائوزین و تریکروم ماسون انجام شد. التیام موضع جراحی در گروه‌های مورد مطالعه با در نظر گرفتن فاکتور‌های مؤثر در ترمیم نظیر پرولیفراسیون فیبروبلاست‌ها، تشکیل عروق نوساز، نوزایش بافت پوششی و ایجاد کلاژن موجود در نسج ترمیمی با هم مورد مقایسه قرار گرفت. داده‌های به‌دست آمده، به صورت mean±S.E.M ارائه و اختلاف معنی‌دار بین گروه‌ها توسط آزمون ANOVA و آزمون تعقیبی Bonferroni در سطح معنی‌داری 05/0 P< توسط نرم‌افزار آماری SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج: تعداد فیبروبلاست‌ها و جوانه‌های مویرگی در گروه تیمار با داروی ایبوپروفن به طور معنی‌داری کمتر از گروه‌های کنترل و حلال دارو ( DMSO ) بودند (05/0> P ). اندازه رخنه و شکاف باقی‌مانده موجود در دهانه زخم ( Epithelial gap ) نیز در گروه تیمار با ایبوپروفن به‌طور معنی‌د‌اری بیشتر از دو گروه‌ دیگر بود (05/0 P< ). همچنین اختلاف معنی‌داری از لحاظ نسبت کلاژن موجود در نسج ترمیمی، مابین گروه تیمار با ایبوپروفن و گروه‌های شاهد و کنترل حلال دارو برآورد گردید (05/0 P< ). نتیجه‌گیری: نتایج این بررسی نشان داد که داروی ایبوپروفن اثر ممانعت‌کننده در ترمیم زخم جراحی معده دارد و بنابراین به‌عنوان یک داروی انتخابی برای استفاده بعد از اعمال جراحی بافت معده حتی به‌عنوان ضد درد نیز پیشنهاد نمی‌گردد.  http://feyz.kaums.ac.ir/article-1-680-fa.pdf 2009-01-15 13 21 ایبوپروفن، ترمیم زخم ، معده، موش صحرایی، هیستوپاتولوژی Histopathological study of the effects of ibuprofen on gastric surgical trauma in rats http://feyz.kaums.ac.ir/article-1-680-en.pdf 2009-01-15 13 21 Ibuprofen Wound healing Stomach Rat Histopathology Dariush Mohajeri daryoushmohajeri@yahoo.com 1 AUTHOR Ghafour Mousavi 2 AUTHOR Mir Hadi Khayat Noori 3 AUTHOR Ali Asefi 4 AUTHOR
OTHERS_CITABLE تولید سلول های ناپذیرا برای مطالعه HIV-1 vif سابقه و هدف: مولکول APOBEC3G ، به عنوان فاکتور سلولی دخیل در میانکنش با vif HIV-1 عمل می­کند که برای بررسی میانکنش آن با vif HIV-1 ، از سلول­های ناپذیرای طبیعی و ذاتی مثل H9 و PBMC انسانی مولد APOBEC3G استفاده می­شود. به دلیل ناکارآمدی آنها در این نوع بررسی­ها، نیازمند سلول­های ناپذیرایی بودیم که به طور ثابت و به میزان بالا تولید APOBEC3G بنماید. لذا از سلول­های 293T برای ایجاد این دسته از سلول­ها استفاده شد. مواد و روش­ها: از سلول­های 293T برای تولید سلول­های ناپذیرا ( non-permissive ) استفاده شد که این کار پس از ترانسفکشن با کلون­های مولکولی PcDNA-APO3G صورت گرفت و سپس با روش وسترن بلاتینگ، میزان بیان آنها بررسی شد. همچنین فعالیت رپلیکاسیون HIV-1 با استفاده از RT assay و عفونت­زایی آنها به وسیله MAGI assay بررسی شد. نتایج: در این مطالعه، تعدادی رده سلولی 293T ابرازکننده یک فاکتور انسانی ضد HIV-1 به نام APOBEC3G تهیه شد. به آسانی از طریق ایمونوبلاتینگ اثبات شد که چهار کلون از هفت کلون مورد بررسی، APOBEC3G را ابراز می­کنند. به ویژه مشخص شد که دو کلون (A3G-C1,A3G-C4) تولید مقادیر بالاتری از APOBEC3G را در مقایسه با کلون­های سلولی Pooled می­نماید. اثربخشی ترانسفکشن همه این کلون­ها مشابه سلول­های والد بود؛ با تولید سطح قابل قیاسی از ویریون­ها در نتیجه ترانسفکشن کلون­های DNA ویروسی نوع وحشی و vif منفی ( - vif ). به علاوه سطح ابرازی APOBEC3G در بهترین رده سلولی (A3G-C1) ، بسیار بالاتر از سطح ابرازی در یک رده سلولی لنفوسیتی APOBEC3G مثبت و سلول­های تک­هسته­ای خون محیطی بود. در نهایت دخول APOBEC3G در ویریون­های تولید شده در A3G-C1 مونیتور و پیگیری شد. APOBEC3G به راحتی در ذرات ویروسی پروژنی در نتیجه ترانسفکشن کلون پروویروسی vif منفی، و نه در کلون نوع وحشی، تشخیص داده شد. نتیجه­گیری: این نتایج مشخص ساختند که رده سلولی جدید تولید شده برای مطالعات مختلف بررسی میانکنش APOBEC3G انسانی و HIV-1 vif مفید است.  http://feyz.kaums.ac.ir/article-1-681-fa.pdf 2009-01-15 22 28 سلول های ناپذیرا، HIV-1 vif،APOBEC3G ، سلول هایH9 ، PBMC Non-permissive cell production for the study of HIV-1 vif Background : APOBEC3G (Apolipoprotein B mRNA Editing enzyme, Catalytic polypeptide-like 3G) is an anti-HIV-1 vif cellular factor that modifies minus strand of viral DNA during reverse transcription. To assess the interaction of this cellular factor with HIV-1 vif, natural non-permissive cells, such as H9 and PBMC cells, are used. Since the transfection of these cells with test DNAs is very inefficient, we are to use non-permissive cells which can stably produce high levels of APOBEC3G. Sort of non-permissive cells for this purpose were 293 T cells. Materials and Methods: 293T cells were used for producing non-permissive cells. This was carried out by transfection of 293T cells using PcDNA-APO3G molecular clone. Then the APOBEC3G expression was checked by western blotting. Also the HIV-1 replication and infectivity were assessed using RT and MAGI assay, respectively. Results: A number of 293T cell lines that express a human antiHIV-1 factor, APOBEC3G, were stablished. Immunoblotting analysis proved that 4 out of 7 examined cell clones readily express APOBEC3G. In particular, two clones (i.e. A3G-C1 and -C4) were found to produce much higher levels of functional APOBEC3G relative to that by pooled cell clones. The transfection efficiency of all cell clones was similar to that of the parental cells, with a potential of producing a comparable level of virions upon transfection of wild type and vif-minus proviral DNA clones. Furthermore, the expression level of APOBEC3G in the best cell line (A3G-C1) was much higher than that of APOBEC3G-positive lymphocyte cell line and peripheral blood mononuclear cells. Finally, the incorporation of APOBEC3G into virions produced in A3G-C1 was monitored. Upon transfection of vif-minus proviral clone, but not of wild type, APOBEC3G was easily detected in progeny viral particles. Conclusion: These Results indicated that our new A3G-C1 cell line is eminently useful for studying various study on the interactions of human APOBEC3G and HIV-1 vif http://feyz.kaums.ac.ir/article-1-681-en.pdf 2009-01-15 22 28 non Permissive cell HIV-1 vif APOBEC3G H9 cell PBMC Ahmad ‍Piroozmand apiroozmand@gmail.com 1 AUTHOR
OTHERS_CITABLE بررسی تاثیر مکمل روی بر عوارض ناشی از دیابت حاملگی سابقه و هدف: دیابت شایع­ترین عارضه طبی در حاملگی است. یکی از انواع آن در طی بارداری، دیابت حاملگی می­باشد که دارای عوارض جنینی و مادری خاص خود می باشد. در دیابت حاملگی نیز مانند دیابت نوع II علاوه بر مقاومت به انسولین، اختلال ترشح آن نیز وجود دارد و با توجه به اهمیت عنصر روی در عملکرد انسولین، اهمیت کمبود این عنصر در دیابت حاملگی بیشتر جلب توجه می­کند. مواد و روش­ها: این مطالعه به روش کارآزمایی بالینی دوسوکور بر روی 60 نفر خانم باردار با تشخیص دیابت حاملگی نیازمند به انسولین از سن 32 هفته بارداری تا زمان ترم انجام شد. پس از کسب رضایت از بیماران، به طور تصادفی در دو گروه قرار گرفتند. گروه مصرف­کننده مکمل روی (30= n ) روزانه mg 25( CC 5) سولفات روی و گروه شاهد (30= n ) روزانه CC 5 دارونما به صورت شربت علاوه بر انسولین تا زمان زایمان دریافت می­کردند و در هر گروه در طی مدت مطالعه با کنترل FBS و BS دو ساعت پس از هر وعده غذا، هر دو هفته یک بار با حفظ BS و FBS زیر 120 و 105، دوز مورد نیاز انسولین تنظیم می­شد و در پایان مطالعه هر دو گروه از لحاظ میزان نیاز به انسولین و عوارض مادری و جنینی مربوط به دیابت حاملگی مقایسه شدند و جهت تجزیه و تحلیل این مطالعه از آزمون­های آماری t-test , OR CI, exact test, Chi-Square test, Fisher’s و Kolmogorov-Smirnov استفاده شد. نتایج: در این مطالعه، میزان نیاز به انسولین در گروه دریافت­کننده مکمل روی نسبت به گروه شاهد، کاهش معنی­داری داشت ( 001/0 p< ) بدین ترتیب که میانگین تغییر دوز انسولین دریافتی نسبت به شروع مطالعه در گروه مورد 766/8 (با 63 / 9: SD ) و در گروه شاهد 533/17 ( با 54/10: SD ) بود. میزان ماکروزومی در گروه مورد و شاهد، تفاوت معنی دار قابل توجهی داشت (01/0 p< ) که نسبت شانس ( OR ) در گروه شاهد نسبت به گروه مورد 7 بود (487/35 38/1= CI ). میزان فراوانی پره اکلامپسی در دو گروه مورد و شاهد از لحاظ آماری معنی­دار نبود. نتیجه­گیری: استفاده از مکمل روی در دیابت حاملگی باعث کاهش نیاز به انسولین و کاهش بروز ماکروزومی و عوارض متعاقب آن مانند سزارین و یا دیستوشی زایمانی می­شود.  http://feyz.kaums.ac.ir/article-1-682-fa.pdf 2009-01-15 29 33 دیابت حاملگی، مکمل روی، ماکروزومی Effect of zinc supplement on the complications of gestational diabetes Background: Diabetes, especially the gestational diabetes with its special fetal and maternal disorders, is the most common complication of pregnancy. Both gestational and type II diabetes mellitus are along with a disturbances to insulin secretion as well as insulin resistance. Considering the significant role of zinc in insulin function, the deficiency and importance of this element in gestational diabetes is a matter of consideration. Materials and Methods: This clinical trial was carried out on 60 pregnants suffering from gestational diabetes, and needing insulin injection from 32nd week to full-term. The patients were divided into two groups the case group (n=30), received daily zinc sulfate (25mg or 5cc) plus insulin and control group (n=30) received daily placebo (5 cc as syrup) plus insulin until the time of delivery. The required insulin dose was regulated through monitoring fasting blood sugar and blood sugar, 2 h postprandial, every two weeks in both groups. These groups were compared in terms of required insulin dose and maternal/fetal complications. Data were analyzed using t-test, OR, CI, Fisher Exact test, Kolmogorov-Smirnov and Chi-Square tests. Results: The required dose of insulin had a significant decrease in the case group compared to the control one (p<0.001). However, the mean change in insulin dose in the case and control group compared to the beginning of study was 8.766 (SD:9.63) and 17.533 (SD: 10.54), respectively. The incidence of macrosomia in the case and control groups was significant (P<0.01). The odds ratio of control group compared to the case group was 7. The preeclampsia prevalence in both groups was not significant. Conclusion: Zinc supplementation in gestational diabetes may lead to the reduction of required insulin dose, incidence of macrosomia and the related complications (e.g., caesarian and delivery dystocia). http://feyz.kaums.ac.ir/article-1-682-en.pdf 2009-01-15 29 33 Gestational diabetes Zinc supplement Macrosomia Mitra Behrashi dr_behrashi2006@yahoo.com 1 AUTHOR Fateme Froozanfard 2 AUTHOR Akbar Aliasgharzade 3 AUTHOR Sayed gholam Abbas Mousavi 4 AUTHOR
OTHERS_CITABLE مقایسه اثر تجویز جنتامایسین به روش منقسم و تک دوز در مبتلایان به عفونت ادراری سابقه و هدف: آمینوگلیکوزیدها در اطفال و بزرگسالان کاربرد فراوان دارند. دوز استاندارد آنها به صورت 3-2 بار در روز و بستگی به سن و نوع بیماری دارند. هدف این مطالعه مقایسه میزان اثربخشی و عوارض مصرف جنتامایسین به روش روزانه تک دوز و روش منقسم می­باشد که در بخش­های عفونی و کودکان بیمارستان شهید بهشتی کاشان روی مبتلایان به عفونت ادراری انجام شده است. مواد و روش­ها: این مطالعه از نوع کارآزمایی بالینی تصادفی می­باشد که در آن بیماران با عفونت ادراری ثابت شده با کشت ادرار که طی سال 1385 در بخش­های عفونی و کودکان بیمارستان شهید بهشتی کاشان بستری بودند مورد مطالعه قرار گرفتند. برای کلیه میکروب­های به دست آمده از کشت ادرار آنتی­بیوگرام تهیه و 30 بیماری که به جنتامایسین حساسیت صد در صد داشتند انتخاب شدند. بیماران به صورت تصادفی به دو گروه تقسیم شدند. گروه مورد شامل 15 نفر بودند که جنتامایسین را به روش تک دوز به میزان mg/kg/day 3 و گروه شاهد (15 نفر) به روش منقسم سه دوز در روز، همان میزان دارو را دریافت می­کردند. هر روز اطلاعاتی از قبیل تب، دیزوری، فرکونسی، یافته­های آزمایشگاهی اوره و کراتینین یادداشت شده و اثربخشی دو روش با توجه به تاریخ قطع تب، علایم ادراری (روز بهبودی) ارزیابی شد. عوارض دارو (نفروتوکسیسیتی) در دو روش با توجه به تغییر میزان کراتینین سرم ارزیابی شد و نهایتا نتایج با کمک آزمون­های دقیق فیشر و مجذور کای مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت. نتایج: بیماران در محدوده سنی تولد تا 15 سالگی بودند. تعداد بیماران هر دو گروه 15 نفر بودند و در مجموع هر دو گروه 13 نفر دختر (6/86 درصد) و بقیه پسر (4/13 درصد) قرار داشتند. میانگین روزهای تا بهبودی علایم ادراری در گروه مورد 6/1 و در گروه شاهد 06/2 روز بود که از لحاظ آماری اختلاف معنی­داری مشاهده نگردید (127/0 = p ). میانگین روزهای تا قطع تب در گروه مورد 4/1 و در گروه شاهد 86/1 روز بود که از لحاظ آماری تفاوت معنی­داری مشاهده نشد (0735/0 = p ). در هر دو گروه فقط در یک مورد افزایش قابل ملاحظه کراتینین روز آخر بستری نسبت به روز اول و به میزان 4/0 میلی­گرم درصد وجود داشت. نتیجه­گیری: زمان بهبودی علایم ادراری و قطع تب در روش تک دوز با روش منقسم یکسان بود. لذا می­توان مصرف جنتامایسین به صورت تک دوز را جایگزین روش منقسم نمود.  http://feyz.kaums.ac.ir/article-1-683-fa.pdf 2009-01-15 34 37 جنتامایسین، عفونت ادراری، روش منقسم و تک دوز A comparison of gentamycin effect administered in divided and single doses in treatment of urinary tract infections Background: Aminoglycosides are frequently used in children and adult s . Depending on the patient's age and the nature of the disease, the standard dose of aminoglycosides is 2-3 times daily. The aim of the present research was to compare the side effects and the efficacy of gentamycin administered in single and divided doses. This study was carried out on urinary tract infections of patients hospitalized in Paediatrics and Infectious wards of Kashan Shahid Beheshti Hospital. Materials and Methods: This clinical trial study was carried out on 30 patients. The patients were randomly divided equally into two groups (n=15). The case and control groups were treated with single and multiple daily divided doses of gentamycin (total daily doses of 3 mg/kg/day), respectively. The daily data of fever, dysuria, urinary frequency and the laboratory findings were recorded for the comparison of safety and efficacy of the two methods. The nephrotoxicity of the drug was evaluated through the creatinine level. Results: The patients were in an age range of newborn to 15 years with a male/female ratio of 5/6. The average period for the recovery of signs (disappreance of dysuria and urinary frequency) in the gentamycin and control groups was 1.6 and 2.06 days, respectively (P = 0.127). The average duration for the elimination of fever in the case and control groups was 1.4 and 1.8 days, respectively. The average level of creatinine (final day compared to the first day) betwen the two groups was equal. Conclusion: The rate of treatment in both groups was similar with no more nephrotoxicity in single–dose. For routine single-dose administration of gentamycin, more research in broader age ranges is suggested. http://feyz.kaums.ac.ir/article-1-683-en.pdf 2009-01-15 34 37 Gentamycin Urinary tract infection Single and Multiple dose Ali Honarpisheh honar_md@yahoo.com 1 AUTHOR Mohammad Reza Sharif 2 AUTHOR Ali Reza Sharif 3 AUTHOR Sayed Gholam Abbas Mousavi 4 AUTHOR
OTHERS_CITABLE بررسی تاثیر برنامه آموزشی با به کارگیری عزت نفس و باورهای کنترل سلامت بر ارتقای سلامت روان دانشجویان سابقه و هدف: مفهوم سلامت روان شامل احساس درونی خوب بودن و اطمینان از کارآمدی و اتکا به خود، ظرفیت رقابت، تعلق بین نسلی و خودشکوفایی توانایی­های بالقوه و هیجانی و غیره می­شود. سلامت روان چیزی فراتر از نبود اختلالات روانی است . این مطالعه در راستای تاثیر یک برنامه آموزشی با به کارگیری باورهای کنترل سلامت و عزت نفس بر ارتقا ی سلامت روان دانشجویان در طی سال­های 1383 تا 1386 انجام شده است. مواد و روش­ها: مطالعه حاضر یک تحقیق نیمه تجربی ا ست. نمونه­های انتخاب شده 144 نفر از دانشجویان دانشگاه­های علوم پزشکی گناباد و بیرجند می ­ب اشن د که به صورت تصادفی چندمرحله­ای در دو گروه آزمون (71) و گواه (73) برگزیده و همسان­سازی شدند. ابزار گردآوری اطلاعات شامل پرسشنامه­های دموگرافیک، جایگاه مهار کنترل سلامت چندوجهی ، عزت نفس روزنبرگ و GHQ-28 بودند. برنامه­ی آموزشی مورد مداخله در قالب خودشناسی و اعتماد به نفس، اعتقاد و باورهای درونی و بیرونی کنترل سلامت و عزت نفس بر روی گروه آزمون و به صورت روش بحث گروهی متمرکز در ط ی 1 1 جلسه آموزشی توسط محققین طراحی و اج ر ا شد . پرسشنامه­ها قبل، بلافاصله و پس از سه ماه از مداخله در هر دو گروه به طور مجزا ا ر ایه و مقایسه گردید ند . اطلاعات استخراج شده با استفاده از روش­های آمار توصیفی و استنباطی (آنالیز رگرسیون، ANOVA ، همبستگی و تی ) در قالب نرم­افزار SPSS تجزیه و تحلیل گردید. نتایج: یافته­ها نشان دادند که بین متغیرهای مورد نظر در گروه آزمون نسبت به گروه گواه، قبل و بعد از مداخله تفاوت معناداری وجود دا رد . به طوری که بلافاصله پس از مداخله باورهای بیرونی کنترل سلامت کاهش معنادار و باور درونی و عزت نفس افزایش معناداری داشتند (0001/0 p< ) . همچنین پس از سه ماه از پایان برنامه ، سلامت روان دانشجویان افزایش معناداری نشان داد (0001/0 p< ) . نتیجه­گیری: این برنامه طراح ی شده موجب توانمندی ، مشارکت و بهبود باورهای کنترل سلامت ، عزت نفس و در نهایت منجر به ارتقا ی سلامت روان دانشجویان می­شود که تداوم تاثیر آن نیاز به پیگیری و ا ستمرار دارد.  http://feyz.kaums.ac.ir/article-1-684-fa.pdf 2009-01-15 38 45 سلامت روان، عزت نفس، باور کنترل سلامت، دانشجو Effect of an educational program with self-esteem and health control beliefs on mental health promotion of university students Background: Mental health refers to the feeling of well-being, self-confidence, self-trust and competition capacity or having the ability to cope with adversity, intergeneration attachment and fulfilling the emotional and potential abilities. Mental health is something beyond the absence of mental disorders. The present study describes a planned program to promote mental health status among university students using self-esteem and health control beliefs from 2004 to 2007 . Materials and Methods: The quasi experimental study was carried out on 144 students of Gonabad and Birjand Medical Universities. They were randomly divided into case (n=71) and control (n=73) groups. Data were collected through demographic questionnaires, multidimensional health locus of control (HLC) scales, Rosenberg's self-esteem and general health questionnaire-28 (GHQ-28). The educational program was based on using the self-concept, self-confidence, health locus of control and self-esteem as a focus group in which discussion method was used for 11 sessions. The questionnaires were collected and evaluated before, immediately after and 3 months after the intervention. Results: The results showed significant differences between selected variables in the case group compared to those in the control one, before and after the intervention (p<0.05).The external components of HLC showed a significant decrease, while the internal HLC and self-esteem revealed a significant increase immediately after the intervention (P<0.0001). Besides, the students' mental health significantly increased three months after the intervention (P<0.0001). Conclusion: The findings emphasized on enforcing, participating and improving the HLC beliefs, self-esteem and the promotion of mental health in the students following the program. http://feyz.kaums.ac.ir/article-1-684-en.pdf 2009-01-15 38 45 Mental health Self-esteem Health control beliefs Student Mahdi Moshki drmoshki@gmail.com 1 AUTHOR Fazlollah Ghofranipoor 2 AUTHOR Parviz Azad Fallah 3 AUTHOR Ebrahim Hajizadeh 4 AUTHOR
OTHERS_CITABLE افسردگی و اضطراب در بیماران تحت درمان روش های جایگزین کلیه کاشان در سال های 1386-1385 سابقه و هدف: درمان جایگزینی کلیه در برگیرنده شیوه­های مختلف درمانی در بیماران مبتلا به نارسایی پیشرفته کلیه است . هر یک از دو درمان اصلی یعنی همودیالیز و پیوند کلیه دارای عوارض متعدد و مختص به خود است . علی رغم نتایج متفاوت تحقیقات، در کل پذیرفته شده است که بیماران با پیوند کلیه کیفیت زندگی بهتری دارند . با توجه به مشکلاتی مانند اضطراب و افسردگی در بیماران تحت درمان جایگزین کلیه و تاثیر این عوارض بر عدم رعایت دستورات درمانی و عواقب آن مانند رد پیوند در این بیماران تصمیم گرفته شد تحقیقی جهت بررسی و مقایسه افسردگی و اضطراب در بیماران تحت درمان با روش های جایگزین کلیه کاشان در سال 1386-1385 انجام گیرد. مواد و روش­ها: تحقیق از نوع مقطعی بود و در آن تمامی بیمارانی که در سال 1386-1385 تحت یکی از روش های درمانی جایگزین کلیه (پیوند کلیه و یا همودیالیز) در مراکز درمانی و حمایتی شهرستان کاشان قرار داشتند، مورد بررسی قرار گرفتند. در این تحقیق دو پرسشنامه استاندارد اضطراب و افسردگی مورد استفاده قرار گرفت. نمره بالاتر از پرسشنامه­ها حاکی از شدت بیشتر افسردگی و اضطراب بود. جهت تجزیه و تحلیل روش های آمار تحلیلی مجذورکای و آزمون مان ویتنی استفاده شد. نتایج: در مجموع 63 بیمار در حال دیالیز و 100 بیمار پیوندی مورد بررسی قرار گرفتند. میانگین سن بیماران در گروه پیوند کلیه 14±6/40 و در گروه دیالیز 5/14±3/55 سال بود. 6/55 درصد بیماران تحت دیالیز زن بودند و 41 درصد گروه بیماران پیوندی را زنان تشکیل می­دادند. میانگین نمره افسردگی در بیماران دیالیزی 5/11±3/21 و در بیماران پیوند کلیه 5/11±1/12 بود (0001/0> p ). میانگین نمره اضطراب در بیماران دیالیزی 8/8±6/12 و در بیماران پیوند کلیه 2/8±6/9 بود (03/0= p ). سن، تحصیلات، وضعیت تاهل و مدت درمان با افسردگی و اضطراب ارتباطی نشان نداد. زنان در گروه پیوند، اضطراب (008/0= p ) و افسردگی (004/0= p ) بیشتری داشتند. وجود بیماری قلبی و فشارخون در بیماران پیوندی با اضطراب و افسردگی ارتباط مستقیم داشت (02/0> p ) و چنین ارتباطی در بیماران دیالیزی مشاهده نشد. نتیجه گیری: نتایج تحقیق حاکی از شیوع بالای افسردگی و اضطراب در بیماران جایگزین کلیه خصوصا بیماران دیالیزی بود. این پدیده می­تواند عواقبی مانند اختلال در درمان و مصرف داروها و رعایت رژیم غذایی داشته باشد و کیفیت زندگی بیماران را تحت تاثیر قرار دهد. لذا پیشنهاد می­گردد وضعیت افسردگی و اضطراب بطور متناوب در بیماران بررسی شده و بر مبنای نتایج اقدامات درمانی دارویی و غیر دارویی انجام گیرد. http://feyz.kaums.ac.ir/article-1-685-fa.pdf 2009-01-15 46 51 افسردگی، اضطراب، درمان جایگزین کلیه Depression and anxiety in patients undertaken renal replacement therapy in Kashan during 2008 Background: Renal replacement therapies (RRT) in end stage renal disease consist of different therapeutic methods. In this regard the hemodialysis and renal transplantation are two main methods with their own physical and mental consequences. Despite the controversy in results, it is generally accepted that transplanted patients have a better quality of life. Depression and anxiety which are two main problems of RRT can negatively affect the results of treatment. In the present study both of these problems were evaluated in hemodialyzed and transplanted patients in Kashan during the year 2008. Materials and Methods: This is a cross- sectional study in which all hemodialysis and posttransplantation patients were evaluated using two standard questionnaires for depression and anxiety. The higher scores were representatives of higher degrees of depression and anxiety. The Results were analyzed with Man- Witney, Chi-square and multiple regression statistical methods. Results: In this syudy 63 hemodialysis and 100 transplantation patients were evaluated. The mean age of patients was 40.6±14 and 55.3±14.5 in transplantation and hemodialysis patients, respectively. 55.6% of hemodialysis patients were female, while these women consisted 41% of the transplanted patients. The mean depression score was 21.3±11.5 and 12.1±11.5 in hemodialysis and transplanted patients, respectively (p<0.0001). Also the mean anxiety score was 12.6±8.8 and 9.6±8.2 in hemodialysis and transplanted patients, respectively. In both groups factors such as age, education, marital status and the duration of treatment showed no significant relationship with depression and anxiety. The transplanted women significantly had higher depression (p=0.004) and anxiety scores (p=0.008). In transplanted patients cardiac disease and hypertension had significant relationship with depression and anxiety (p<0.02). Conclusion: Depression and anxiety are among the most prevalent and serious problems of RRT. These problems, especially in hemodialysis patients can result in dangerous consequences, such as poor compliance and self care. It is recommended that in these patients routine depression and anxiety assessment should be a part of treatment program. http://feyz.kaums.ac.ir/article-1-685-en.pdf 2009-01-15 46 51 Depression Anxiety Renal replacement therapy Negin Masoudi Alavi masudialavi_n@kaums.ac.ir 1 AUTHOR Khadije Sharifi 2 AUTHOR Zahra Aliakbarzadeh 3 AUTHOR
OTHERS_CITABLE کیفیت خواب و عوامل مرتبط با آن در سالمندان بستری در بیمارستان های کاشان درسال 1385 سابقه و هدف: کیفیت خواب ضعیف یکی از شایع ترین مشکلاتی است که سالمندان با آن روبرو هستند. با افزایش سن، تغییراتی در کیفیت و ساختار خواب و ریتم سیرکادین ایجاد می شود. این تغییرات منجر به بروز اختلالات خواب و شکایات مکرر ناشی از آن می­گردد. با توجه به شکایت زیاد سالمندان از بی خوابی تصمیم گرفته شد مطالعه ای تحت عنوان بررسی کیفیت خواب و عوامل مرتبط با آن در بیماران سالمند بستری در بیمارستان­های شهرستان کاشان در سال 1385 انجام شود. مواد و روش­ها: این مطالعه از نوع‌ مقطعی است که روی 390 بیمار سالمند بالای 65 سال بستری در بیمارستان های کاشان که به روش به طور متوالی انتخاب شده بودند انجام شد. برای جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه استفاده شد. پرسشنامه شامل دو بخش بود. بخش اول پرسشنامه شامل 19 سوال در مورد مشخصات شخصی و بخش دوم شامل سوالات ایندکس کیفیت خواب پیتسبرگ بود. مجموع نمره بالاتر از 6 کیفیت پایین خواب را نشان می دهد. از آزمون های آماری t-test و ANOVA و مجذور کای برای تجزیه و تحلیل داده­ها استفاده شد . نتایج: نمونه ها شامل 4/55% مرد و 6/44% زن بودند. میانگین سنی افراد 9/5 ±8/71 سال بود. از کل نمونه ها 5/89% متاهل و 8/70% بی سواد بودند. بین وضعیت تاهل و کیفیت خواب ارتباط معناداری مشاهده ­شد (0001/0 p< ) و افراد متاهل 2/4 بار بیشتر، از کیفیت خواب مطلوب برخوردار بودند (85/8-2 .(CI 95%= بیمارانی که در بخش های داخلی بستری بودند نسبت به بخش های جراحی7/2 بار بیشتر کیفیت خواب ضعیف داشتند (4/4-72/1 (CI 95%= . کیفیت خواب با سطح تحصیلات نیز ارتباط معنی دار داشت (01/0 p< ). کیفیت کلی خواب بیماران سالمند بستری پایین بود (8/4 ± 2/7). ولی در مردان (9/4 ± 22/6) بهتر از زنان (33/4 ± 32/8) بود. بین دو جنس در همه اجزای خواب به جز مدت زمان خواب و کفایت و کارایی آن تفاوت آماری معنی دار مشاهده شد. تنگی نفس (56/4 ± 3/9)، تغییر عادات خواب (35/4 ± 77/8) و محرک های نوری (76/4 ± 1/10) مهمترین عواملی بودند که روی کیفیت خواب تاثیر گذار بودند. کیفیت خواب همچنین با تاخیر در خواب رفتن و بیماری های تنفسی و خونی ارتباط معنی داری داشت (0001/0 p< ). نتیجه­گیری: کیفیت خواب بیماران سالمند بستری ضعیف بود. با انجام بعضی تغییرات در تسهیلات و کار روزانه بخش می توان به بیماران سالمند جهت داشتن خواب بهتر هنگام بستری بودن کمک کرد.  http://feyz.kaums.ac.ir/article-1-686-fa.pdf 2009-01-15 52 60 کیفیت خواب، عوامل مرتبط، بیمار سالمند Quality of sleep and it\'s related factors in the hospitalized elderly patients of Kashan hospitals in 2007 Background: Poor sleep quality is one of the most common difficulties of old adults. With the advancing age, some changes occur in sleep quality, structure and circadian rhythm. These changes result in sleep disorders and frequent complaints in elderly people. The present study was conducted to assess the quality of sleep and its related factors in the hospitalized elderly patients in Kashan hospitals in 2007. Materials and methods : A cross-sectional study was carried out on 390 cases (age over 65 years) of hospitalized elderly patients in Kashan hospitals through sequential sampling. A two-part questionnaire was used for data gathering. The first part consisted of 19 questions on personal data and the second part the questions of Pittsburgh Sleep Quality Index (PSQI). An overall score of "6" or higher was an indicator of "poor" quality of sleep. Student t-test, ANOVA and X² were applied for statistical analysis. Result: About half of the samples (55.4%) were female and the rest were male. The mean age of samples was 71.8 ± 5.9 years. Of the total samples, 89.5% were married and 70.8% illiterate. The patients of surgical wards had a better quality of sleep than the medical wards (95%, CI=1.72-4.4). There was a significant association between the quality of sleep and education (p<0.01). The total quality of sleep was poor in hospitalized elderly patients, but somehow better for men (6.22±4.9) than women (8.32±4.33). A significant difference was identified in all aspects of sleep except the sleep duration and efficiency for both sexes. Dyspnea (9.3±4.56), change in sleep habits (8.77±4.35) and light stimulators (10.1±4.74) were among the most important factors affecting the quality of sleep. In addition, the quality of sleep had a significant relationship with the latency of falling sleep (p=0.0001), respiratory and blood disorders. Conclusions: The quality of sleep was poor in the elderly hospitalized patients. Some modifications in ward facilities and routines can help the elderly patients to have a better sleep quality during the hospitalization.  http://feyz.kaums.ac.ir/article-1-686-en.pdf 2009-01-15 52 60 Quality of sleep Relative factors Elderly patient Fateme Sadat Izadi Avanji izady_avangy@yahoo.com 1 AUTHOR Mohsen Adib Hajbaghery 2 AUTHOR Mohammd Reza Afazel 3 AUTHOR
OTHERS_CITABLE بررسی الگوی مقاومت آنتی بیوتیکی و انتشار ژن های مقاومت آنتی بیوتیکی در گونه های اسینتوباکتر جدا شده از بیمارستان شهید بهشتی کاشان سابقه و هدف: گونه­های اسینتوباکتر کوکوباسیل پاتوژن های مهم فرصت طلب و مسئول عفونت های بیمارستانی متعددی می باشند. سویه­های مقاوم اسینتوباکتر مشکلات درمانی را در دنیا ایجاد نموده اند. مقاومت آنتی بیوتیکی گونه های اسینتوباکتر در ایران یک مشکل نوظهور است. هدف از این مطالعه تعیین حساسیت ضد میکروبی و ارزیابی وجود ژن های مقاومت درگونه­های اسینتوباکتر جدا شده از نمونه های بالینی از بیمارستان آموزشی دانشگاه بود. مواد و روش ها: این مطالعه توصیفی در بیمارستان شهید بهشتی کاشان بر روی 60 گونه اسینتوباکتر جدا شده از بیماران انجام پذیرفت. تست های بیوشیمیایی استاندارد برای تعیین هویت در سطح گونه مورد استفاده قرار گرفت. حساسیت آنتی بیوتیکی 60 ایزوله بر طبق روش استاندارد و بر اساس معیار CLSI انجام پذیرفت. مقاومت به سه یا بیش از سه کلاس از آنتی بیوتیک ها مقاومت چند دارویی تعریف گردید. برای شناسایی و تکثیر ژن های مورد بررسی از روش PCR استفاده گردید. محصول PCR در ژل آگارز 2 درصد قرار داده شد و با اتیدیوم بروماید رنگ آمیزی و تحت اشعه UV عکس برداری شد. از مارکر 100 Bp برای شناسایی محصول PCR استفاده شد. نتایج: 48 ایزوله از اسینتوباکتر بمانی، 6 ایزوله اسینتوباکتر لوفی و 6 ایزوله از سایر گونه ای اسینتوباکتر از بیماران جدا گشت. گونه های اسینتوباکتر به ترتیب بیشترین مقاومت را به آمیکاسین، توبرامایسین، سفتازیدیم، سیپروفلوکساسین، پیپراسیلین/تازوباکتام، داکسی­سیکلین، تری­متوپریم/سولفامتوکسازول، مینوسیکلین، لووفلوکساین، ایمی پنم و سولباکتام/ آمپی سیلین نشان دادند. مقاومت به چند آنتی بیوتیک 7/66 درصد بود. میزان شناسایی ژن های aphA 6 ، aacC 1 ، ADC-7 ، OXA SET C ، aadA 1 و aadB به ترتیب 39 ( 65 درصد)، 38 (3/63 درصد) ، 34 (7/56 درصد) ، 32 ( 3/53 درصد )، 25 (7/41 درصد) و 2 ( 3/3 درصد) بود. نتیجه گیری: در این مطالعه Acinetobacter baumannii شایعترین گونه ایزوله شده از بیماران بود . گونه های اسینتوباکتر بیشترین مقاومت را نسبت به آمیکاسین، توبرامایسین و سفتازیدیم نشان دادند. آنالیز ژنتیکی وجود ژن های aphA 6 ، aacC 1 و ADC- 7 را در اکثر سویه ها و همچنین نقش aphA 6 را در بروز مقاومت به آمیکاسین، جنتامایسین، و کانامایسین نشان داد. ژن aacC1 در بروز مقاومت به جنتامایسین، و Bla ADC مشتمل بر هفت ژن کد کننده بتا لاکتاماز ( bla -ADC-1 , bla-ADC-2, bla-ADC-3, bla-ADC-4, bla-ADC-5, bla-ADC-6, bla-ADC-7 ) دلالت دارند. گونه­های باکتریایی جنس اسینتوباکتر خطر مهمی برای بیماران بستری محسوب می­شوند زیرا به عنوان یکی از عوامل بروز عفونت های بیمارستانی با پتانسیل ایجاد مقاومت نسبت به بسیاری از آنتی بیوتیک ها مطرح می باشند.  http://feyz.kaums.ac.ir/article-1-687-fa.pdf 2009-01-15 61 67 گونه های اسینتوباکتر، مقاومت آنتی بیوتیکی، مقاومت چند دارویی ، ژن های مقاومت آنتی بیوتیکی Antimicrobial Susceptibility patterns and the distribution of resistance genes among Acinetobacter species isolated from patients in shahid Beheshti hospital, Kashan Background: Acinetobacter species are non-fermentative, aerobic, gram-negative coccobacilli, widely distributed in hospitals considered as an important opportunistic pathogen responsible for a variety of nosocomial infections . Multiple drug resistant (MDR) strains of Acinetobacter have created therapeutic problems worldwide . Antibiotic resistance in Acinetobacter species is a new emerging problem in Iran. The aim of the present study was to determine the antimicrobial susceptibility of Acinetobacter species isolated from clinical specimens in educational hospital, in Kashan university of medical sciences. Materials and Methods: This descriptive study was carried out on sixty Acinetobacte species isolated from patients in Beheshti hospital . At the species level conventional biochemical tests were used for the identification of isolates. The strains were isolated from blood (58.3%), urine (13.3%), cerebrospinal fluids (8.3%), trachea (8.3%), sputum (8.3%), and pleural fluid (3.3%). For determination of susceptibility, Acinetobacter baumannii ATCC 19606 (11B) and Acinetobacter lwoffli ATCC (13A) strains were used as quality controls. Antimicrobial susceptibility testing was performed on all 60 isolates according to the standard method established by the CLSI (formerly NCCLS). In this analysis, MDR was defined as presence of resistance to three or more classes of antibiotics. PCR was used for the detection and amplification of antibiotic resistance genes. PCR products were resolved on agarose gel (2.0%), stained with ethidium bromide, and then photographed by UV. A 100 bp DNA ladder was used to assess PCR product. Results: Forty-eight isolates of Acinetobacter baumannii, six isolates of Acinetobacter lwoffli and six isolates of other Acinetobacter species were isolated from patients. Thirty-five (58.3%) men and 25 (41.7%) women with the mean age (±SD) of 39.27 (±19.20) years enrolled in the study. Acinetobacter species demonstrated the highest resistance to amikacin, tobramicin, ceftazidime, ciprofloxacin, piperacillin/tazobactam, doxycycline, SXT/TMP, minocyclin, levofloxacin, imipenem and sulbactam/ampicilln, respectively. MDR rate was 66.7%. The positive rate of the resistance genes for aphA 6, aacC1, ADC-7, OXA SET C, aadA 1 and aadB were 39(65%), 38(63.3%) , 34(56.7%), 32(53.3%), 32(53.3%), 25(41.7%), and 2(3.3%), respectively. Conclusion: In the present study, A cinetobacter baumannii was the most common isolate among the patients. Acinetobacter species demonstrated the highest resistance rate to amikacin, tobramicin and ceftazidime . The genetic analysis revealed the presence of aphA6 , aacC1 and ADC -7 genes in all of the strains and aphA6 in resistance to amikacin, gentamicin, kanamycin, and neomycin. Another gene aacC1 suggests the resistance to gentamicin and Bla ADC including seven genes encoding B- lactamase (bla -ADC-1, bla-ADC-2, bla-ADC-3, bla-ADC-4, bla-ADC-5, bla-ADC-6, bla-ADC-7). Because of nosocomial spread and resistance to more groups of antibacterial agents, Acinetobacter species pose a threat for hospitalized patients.  http://feyz.kaums.ac.ir/article-1-687-en.pdf 2009-01-15 61 67 Acinetobacter species Antibiotic resistance Multiple drug resistance Antibiotic Resistance genes Reza Farahani Kheltabadi 1 AUTHOR Rezvan Moniri moniri@kaums.ac.ir 2 AUTHOR Gholam Reza Shajari 3 AUTHOR Mohammad Hossein Nazem Shirazi 4 AUTHOR Sayed Gholam Abbas Musavi 5 AUTHOR Ahmad Ghasemi 6 AUTHOR Saharnaz Haj Aghazadeh 7 AUTHOR
OTHERS_CITABLE بررسی میزان صحت کد گذاری تشخیص ها بر اساس ICD10 سابقه و هدف: استفاده از پایگاه های اطلاعاتی به منظور بازیابی اطلاعات، انجام مطالعات اپیدمیولوژیک و تصمیم گیری های مدیریتی منوط به کدگذاری بالینی صحیح است. هدف این پژوهش بررسی میزان صحت کدگذاری تشخیص ها بر اساس ICD10 بود. مواد و روش ها: تعداد 370 پرونده از بیمارستان های آموزشی کاشان در سال 1386 بصورت تصادفی ساده انتخاب و ضمن چکیده نمودن اطلاعات آن، مجددا بر اساس ICD10 کدگذاری شد. صحت کدها بر اساس توافق کدهای اصلی پرونده و کدهای کدگذار مجدد (بعنوان استاندارد صحت) تعیین گردید. خطاهای کدگذاری به دو گروه تقسیم شدند. خطاهایی که در آن ماهیت یا موضع تشخیص اشتباه کد شده بود بزرگ و سایر خطاها، خطای کوچک در نظر گرفته شد. سپس تاثیر عوامل مختلف گردآوری شده با کمک چک لیست و مشاهده بر صحت کدها به کمک شاخص های آماری درصد، آزمون مجذور کای، OR و CI در سطح اطمینان 95 درصد مورد تحلیل قرار گرفت. نتایج: صحت کدگذاری تشخیص ها 3/77 درصد بوده است. 84 خطا (7/22 درصد) در بین کدهای تشخیص مشاهده شد که از بین آنها 28 مورد (3/33 درصد) خطای بزرگ و 56 مورد (7/66%) خطای کوچک بود. استفاده از کتاب کدگذاری و استفاده نکردن از اختصارات، خطای کدگذاری را بطور معنی داری کاهش داد. مطالعه کامل پرونده باعث کاهش خطاها گردید. ثبت اطلاعات بیشتر، به خصوص علت بیماری، باعث افزایش خطاها گردید. همچنین رابطه بین خوانایی پرونده با صحت کدگذاری تشخیص، معنی دار نبود. نتیجه گیری: اکثریت کدهای تشخیصی صحیح بوده است. جهت کاهش خطاهای موجود، عوامل مرتبط با کدگذار از جمله توجه بیشتر به اطلاعات موجود در پرونده و مستندسازی بهتر، و عدم استفاده از اختصارات می تواند باعث بهبود کیفیت کدگذاری تشخیص ها و پایگاه های اطلاعاتی مربوطه گردد .  http://feyz.kaums.ac.ir/article-1-688-fa.pdf 2009-01-15 68 77 صحت کدگذاری، کیفیت کدگذاری، تشخیص ها، کدگذاری، ICD10 Accuracy of diagnostic coding based on ICD-10 http://feyz.kaums.ac.ir/article-1-688-en.pdf 2009-01-15 68 77 Coding accuracy Coding quality Diagnosis Coding ICD-10 Mehrdad Farzandipour farzandipour_m@kaums.ac.ir 1 AUTHOR Abbas Sheikhtaheri 2 AUTHOR
OTHERS_CITABLE بررسی انگل های روده ای سالمندان و معلولین مرکز گلابچی کاشان درسال های 86 – 1385 مقدمه و هدف : آلودگی به انگل های روده­ای از مهمترین بیماری­های عفونی و یکی از مشکلات بهداشتی تمام جوامع به ویژه کشورهای در حال توسعه می باشد. این بیماری­ها در کشور ما و در گروه های مختلف اجتماع از شیوع متفاوتی برخوردار می باشد. سالمندان و معلولین یکی از گروه­های در معرض خطر این بیماری­ها قرار دارند. به همین دلیل این مطالعه به منظور تعیین شیوع انگل های روده­ای در سالمندان و معلولین گلابچی کاشان طی سال های 86 - 1385 صورت گرفت. مواد وروش ها : تحقیق به روش مقطعی (Cross–Sectional) و تصادفی روی 297 نفر شامل، 243 سالمند و معلول و 54 نفر از پرسنل مرکز گلابچی صورت گرفت. از هر فرد نمونه مدفوع صبحگاهی تهیه و با 2 روش مستقیم و روش تغلیظ فرمالین – اتر انجام شد. اطلاعات دموگرافیک افراد ثبت گردید. ملاک تعیین آلودگی مشاهده حداقل یک انگل بود. شیوع انگل ها به تفکیک تعیین و فاصله اطمینان (CI) شیوع آن ها برآورد گردید. نتایج : از 243 نمونه مدفوع سالمندان و معلولین مورد بررسی، 191 نفر (6/78 درصد) (CI=78.6 ± 5.16) آلوده به انواع انگل­های­ بیماری­زا وغیر بیماری­زای روده­ای بودند. میزان آلودگی به انگل های روده ای بیماری­زا 9/ 42 درصد بود . آلودگی در معلولین بیش از سالمندان و در مردان بیش از زنان و تفاوت آنها معنی دار بود (001/0 = (P . تک یاخته های بیماری­زا به ترتیب شیوع عبارت بودنداز: بلاستوسیستیس هومنیس؛3/33 درصد، آنتامبا هیستولیتیکا / آنتامبا دیسپار؛ 5/ 16درصد، ژیاردیا لامبلیا؛ 5/4 درصد و دی انتامبا فراژیلیس؛ 6/1 درصد. تک یاخته های غیر بیماری­زا به ترتیب شیوع عبارت بودند از: آنتامبا کلی؛ 4/49 درصد، کیلوماستیکس مسنیلی؛ 5/23 درصد، آنتامبا هارتمانی؛ 9/23 درصد، اندولیماکس نانا؛ 5/11 درصد و یدآمبا بوتچلی؛ 6/6 درصد. نسبت آلودگی به کرم ها به ترتیب عبارت بود از : تنیا؛ 6/1 درصد و هیمنولپیس نانا؛ 8/0 درصد، استرنژیلوئیدس استرکورالیس؛ 4/0 درصد و انتروبیوس ورمیکولاریس؛ 6/1 درصد. میزان آلودگی به انگل های روده ای در پرسنل؛ 3/46 درصد و به تفکیک انواع انگل های روده ای به ترتیب عبارتند از: بلاستوسیستیس هومنیس؛ 5/31 درصد، انتامبا کلی؛ 4/20 درصد و انتروبیوس ورمیکولاریس با روش اختصاصی؛ 5/8 درصد. از نظر شدت آلودگی، 8 /42 درصد آلوده به یک انگل، 24 درصد آلوده به دو انگل، 2/18 درصد آلوده به سه انگل و 15 درصد به 4 انگل و بیشتر آلوده بودند. نتیجه گیری : نتایج این تحقیق نشان داد آلودگی های انگلی روده ای به ویژه انگل های بیماری زا بالاتر از حد مورد انتظار می باشد. با توجه به اهمیت بیماری های انگلی و نقش عوامل مساعد کننده مثل تراکم جمعیت و ضعف سیستم ایمنی در بروز آن ها، درمان وکنترل عفونت نزد سالمندان و معلولین حائز اهمیت زیادی می باشد .  http://feyz.kaums.ac.ir/article-1-689-fa.pdf 2009-01-15 78 82 انگل های روده ای، سالمند، معلول، شیوع، کاشان Prevalence of intestinal parasitic infections among the geriatric and disabled in Golabchi Center of Kashan during 2006-2007 http://feyz.kaums.ac.ir/article-1-689-en.pdf 2009-01-15 78 82 Intestinal parasites Prevalence Geriatric Disabled Kashan Sima Rasti Rasti_s@yahoo.com 1 AUTHOR Mohsen Arbabi 2 AUTHOR Hossein Hooshyar 3 AUTHOR
CASE_STUDY گزارش یک مورد میلولیپوم غده فوق کلیوی سابقه و هدف: میلولیپوم غده فوق کلیوی یکی از تومورهای خوش­خیم و نادر می­باشد که از بافت­های چربی و هماتوپویتیک تشکیل شده است. اکثرا به شکل تصادفی کشف می­شود، ولی اخیرا با روش­های رادیولوژیک جدید نیز قابل تشخیص است. معرفی بیمار: بیمار مرد 58 ساله با سابقه فشار خون خفیف بود که جهت بررسی توده غده فوق کلیه راست به کلینیک غدد معرفی شده بود. توده فوق کلیه این بیمار در سونوگرافی شکم به هنگام بررسی علت درد ناحیه اپیگاستر به طور تصادفی دیده شده بود. در CTscan آدرنال توده با دانسیته چربی بین قطب فوقانی کلیه راست و کبد چسبیده به بازوی داخلی غده فوق کلیه راست دیده شد. بحث و نتیجه­گیری: اگر تشخیص قطعی میلولیپوم غده فوق کلیه با تصویربرداری امکان­پذیر باشد بررسی غددی بیمار لازم نیست. زیرا میلولیپوما آدرنال از نظر هورمونی غیرفعال است و ترشح هورمونی ندارد.  http://feyz.kaums.ac.ir/article-1-690-fa.pdf 2009-01-15 82 85 میلولیپوم، غده فوق کلیه، تومور خوش خیم A case report on adrenal myelolipoma http://feyz.kaums.ac.ir/article-1-690-en.pdf 2009-01-15 82 85 Myelolipoma Adrenal gland Benign tumors Mohamamd Hossein Gozashti drgozashti@ yahoo.com 1 AUTHOR