[صفحه اصلی ]   [Archive] [ English ]  
:: صفحه اصلي :: درباره مجله :: شماره جاری :: تمام شماره‌ها :: جستجو :: ثبت نام :: ارسال مقاله :: تماس با ما ::
بخش‌های اصلی
صفحه اصلی::
اطلاعات نشریه::
بانک‌ها و نمایه‌ها::
آرشیو مجله و مقالات::
برای نویسندگان::
اخلاق در پژوهش::
برای داوران::
تسهیلات پایگاه::
تماس با ما::
هوش مصنوعی::
::
Basic and Clinical Biochemistry and Nutrition
..
DOAJ
..
CINAHL
..
EBSCO
..
IMEMR
..
ISC
..
جستجو در پایگاه

جستجوی پیشرفته
..
دریافت اطلاعات پایگاه
نشانی پست الکترونیک خود را برای دریافت اطلاعات و اخبار پایگاه، در کادر زیر وارد کنید.
..
enamad
..
:: جستجو در مقالات منتشر شده ::
۱۴ نتیجه برای عابدی

ابراهیم رضی، محمد عابدی سماکوش، سید غلامعباس موسوی،
دوره ۸، شماره ۲ - ( فصلنامه ۱۳۸۳ )
چکیده

سابقه و هدف: یکی از سؤالات اساسی در مبتلایان مایع جنب مسئله مقادیر و همبستگی کلسترول و لیپوپروتئین‌های مایع جنب با مقادیر سطح سرمی آنها و اهمیت آن در افتراق نوع مایع جنب‌ (ترانسوداتیو، اگزوداتیو) می‌باشد. لذا این تحقیق در مبتلایان مایع جنب مراجعه‌کننده به بیمارستان شهید بهشتی کاشان در سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۲ انجام گرفت.

مواد و روش‌ها: تحقیق با طراحی مقطعی روی کلیه بیماران مبتلا به مایع جنب انجام گرفت. تعیین نوع اگزودا و ترانسوداتیو مطابق معیار لایت بوده و میزان کلسترول و تری‌گلیسیرید، لیپوپروتئین‌ها در مایع جنب و سرم هم‌زمان به روش استاندارد آن تعیین و میزان همبستگی آنها به روش پیرسون و مقادیر کلسترول و لیپوپروتئین‌ها و ضـریب نیمه تراوایی پرده جنب در موارد اگزوداتیو و ترانسـوداتیو بر حسب مورد با آمار T-test و Man-Whitney مورد قضاوت آماری قرار گرفت.

یافته‌ها: ‌تحقیق روی ۱۱۹ نفر شامل ۵۲ مرد و ۶۷ زن با میانگین سنی ۱۵ ± ۵/۶۳ سال انجام گرفت. مایع جنب در ۷۰ نفـر (۸/۵۸ درصد) ‌از نوع اگزوداتیو و در ۴۹ نفر (۲/۴۱ درصد)‌ از نوع ترانسودا بود. میزان کلسترول مایع جنب در افراد ترانسوداتیو ۱۶ ± ۲۹ و در گروه اگزوداتیو ۲۵ ± ۶۵ بود (۰۰۱/۰ P< ). سطح کلسترول مایع جنب (اگزوداتیو و ترانسوداتیو) بستگی به سطح سرمی آن و نسبت پروتئین جنب به سرم دارد (در اگزوداتیو ۶۱/۰= r ، ۰۰۱/۰ p< ، ترانسوداتیو ۶۲/۰= r و ۰۰۱/۰ p< ). ضریب همبستگی LDL ، HDL ، VLDL و تری‌گلیسیرید مایع جنب اگزودا با نسبت پروتئین مایع جنب به سرم به ترتیب عبارت است از: ۵۳/۰= r (۰۰۱/۰ p< )، ۴۰/۰= r (۰۱/۰= p )، ۲۹/۰= r (۰۱/۰= p ) و ۲۹/۰= r (۰۲/۰= p ). در مایع جنب ترانسودا ضریب همبستگی به ترتیب LDL ، HDL ، VLDL و تری‌گلیسرید با نسبت پروتئین مایع جنب به سرم به ترتیب عبارت است از: ۴۸/۰= r (۰۰۱/۰ p< )؛ ۲۴/۰= r (۰۹/۰= p ) ۰۹/۰= r ، (۵۲/۰= p ) و ۰۴/۰= r (۷۹/۰= p ). نسبت درصد کلسترول همراه با LDL و HDL مایع جنب اگزوداتیو و ترانسوداتیو به ترتیب ۹۰ و ۸۹ درصد بود در حالی که نسبت درصد و کلسترول همراه با LDL و HDL سرمی آنها به ترتیب ۸۳ و ۸۶ درصد بود.

نتیجه‌گیری و توصیه‌ها: سطح کلسترول مایع جنب اگزوداتیو و ترانسوداتیو بستگی به سطح سرمی آنها و نسبت پروتئین مایع جنب به سرم دارد. با توجه به عدم تغییر لیپوپروتئین‌ها ( LDL و HDL ) در مایع جنب، سنجش کلسترول مایع جنب در افتراق مایع جنب اگزودا از ترانسودا کمک‌کننده است. در پلورال افیوژن اگزوداتیو سطح لیپوپروتئین‌های مایع جنب بستگی به نسبت پروتئین مایع جنب به سرم داشته، در حالی که در نوع ترانسودا تنها سطح LDL مایع جنب بستگی به نسبت پروتئین مایع جنب به سرم دارد
ذات ا... عاصمی، شیما ضیاء کاشانی، محمد علی دولتی، ترانه پیمانه عابدی محتسب، احمد حسینی، حسین یوسفی،
دوره ۹، شماره ۴ - ( فصلنامه ۱۳۸۴ )
چکیده

سابقه و هدف: پراکسید اولین ترکیبی است که بعد از اکسیداسیون چربیها و روغنها بوجود می آ ید. وقتی که میزان پراکسید به انداز ه ای معین رسید تغییرات مختلفی صورت می گیرد و مواد فراری که باعث ایجاد بو و طعم نامطلوب در چربی و روغن می گرد ن د، ایجاد می شود. مقاله حاضر، گزارشی است که با بررسی میزان پراکسید موجود در زولبیا و بامیه ها ی شهر کاشان در سال۱۳۸۲ - ۱۳۸۳، طراحی شده و به اجرا در آمده است.

مواد و رو ش ها: تحقیق با طراحی توصیفی روی تعداد ۵۷ نمونه بامیه و ۳۶ نمونه زولبیا طی مدت ۲ سال انجام گرفت. در این مطالعه ابتدا، وزن مشخصی از روغن نمونه ها با روش سوکسله استخراج، سپس مقدار پراکسید موجود در روغن با روش تیتراسیون (تیوسولفات سدیم ۰۲/. نرمال) انداز ه گیری شد. محاسبه مقدار پراکسید، با ثبت حجم مصرفی تیوسولفات سدیم و استفاده از فرمول مربوطه صورت گرفت . نتایج با استفاده از آزمون t آنالیز آماری شدند.

یافته ها : از مجموع ۵۷ نمونه بامیه، ۴۲ نمونه (۷/۷۳ درصد) قابل مصرف و ۱۵ نمونه (۳/۲۶ درصد) غیرقابل مصرف بودند و از تعداد ۳۶ نمونه زولبیا، ۱۹ نمونه (۸/۵۲ درصد) قابل مصرف و ۱۷ نمونه (۲/۴۷ درصد) غیرقابل مصرف بود ند . بالاترین عدد پراکسید در نمو نه های بامیه ۸/۳۸ و بالاترین عدد پراکسید در نمونه ها ی زولبیا ۶۵ میلی اکی و الان در کیلوگرم بود.

نتیجه گیر ی: از نتایج مطالعه برمی آ ید که بیشتر نمونه ها ی زولبیا و بامیه غیر قابل مصرف می باشند . با توجه به میزان بالای پراکسید در اکثریت نمونه ها و خطراتی که پراکسید بر سلامتی دارد ، برنامه ریزی مداوم و ارائه راهکارهای کاربردی توسط سیاستگزاران و مس و ولین بهداشتی شهرستان ضروری است.


محمد رضا عابدین زاده، مریم راستی بروجنی،
دوره ۱۱، شماره ۳ - ( فصلنامه ۱۳۸۶ )
چکیده

سابقه و هدف: کاهش فشار سهمی اکسیژن خون یا هیپوکسی باعث اختلال در پایداری سیستم گردش خون (همودینامیک) و افزایش آستانه­ی تشنج در بیمارانی که تشنج­درمانی الکتریکی یا ( Electro Convulsive Therapy ) دریافت می­کنند می­شود هدف از این مطالعه مقایسه­ی کاربرد ماسک حنجره­ای به جای ماسک صورت بر تغییرات اکسیژن خون، دینامک خون و طول زمان تشنج پس از تشنج­درمانی الکتریکی به دنبال بیهوشی عمومی داخل وریدی با داروی تیوپنتال سدیم و سوکسینیل­کولین است.

مواد و روش­ها: در یک مطالعه­ی تجربی ۶۶ بیمار ۶۰-۲۰ سال، دسته­ی یک و دو انجمن بیهوشی آمریکا ( ASA class I and II ) که در بخش روان­پزشکی بیمارستان هاجر شهرکرد به دلیل ابتلا به افسردگی مزمن کاندید درمان با تشنج­درمانی الکتریکی بودند مورد بررسی قرار گرفتند. بیماران به دو گروه ۳۳ نفری تقسیم شدند. سعی شد که بیماران دو گروه از نظر سن، جنس و نوع درمان روان­پزشکی متعادل شوند. تمامی بیماران با تیوپنتال سدیم ۲ میلی­گرم/کیلوگرم، سوکسینیل­کولین ۵/۰ میلی­گرم/کیلوگرم به صورت داخل وریدی و تهویه با اکسیژن ۱۰۰ درصد تحت بیهوشی عمومی قرار گرفتند. تهویه­ی ریه­ها در گروه یک با کمک ماسک حنجره­ای و در گروه دو به روش معمول با ماسک صورت انجام شد. اشباع اکسیژن خون شریانی، فشار خون سیستولی و دیاستولی، تعداد ضربان قلب و طول مدت تشنج در دو گروه قبل از انجام تشنج­درمانی الکتریکی و پس از آن اندازه­گیری و داده­ها بر اساس آزمون کای اسکوئر و t مستقل تجزیه وتحلیل گردید.

نتایج: در گروه ماسک حنجره­ای اشباع اکسیژن خون شریانی در دقیقه­ی سوم و پنجم پس از تشنج­درمانی الکتریکی به طور معنی­داری بیش از گروه ماسک صورت بود (۰۵/۰ p< ). فشار خون سیستولی و دیاستولی در دقایق سوم و پنجم پس از تحریک الکتریکی در هر دو گروه بالاتر از میزان پایه­ی قبل از انجام تشنج­درمانی الکتریکی بود (۰۵/۰ p< ). در گروه ماسک حنجره­ای، افزایش فشار خون سیستولی در دقیقه­ی سوم و فشار خون دیاستولی در دقایق سوم و پنجم به طور معنی­داری بیش از گروه ماسک صورت بود (۰۵/۰ p< ). میانگین طول مدت تشنج در گروه ماسک صورت به وضوح کوتاه­تر از این زمان در گروه ماسک حنجره­ای بود (۰۵/۰ p< ) (در ماسک صورت ۱۱ ± ۲/۳۰ و در ماسک حنجره ۱۱ ± ۸/۳۸ ثانیه).

نتیجه­گیری: یافته­ها نشان داد که علی­رغم افزایش فشار خون دیاستولی در گروه ماسک حنجره­ای ولی به دلیل افزایش طول زمان تشنج و افزایش اشباع اکسیژن خون شریانی نسبت به بیماران گروه ماسک صورت، می­توان از ماسک حنجره­ای به عنوان یک جایگزین موثر برای تهویه­ی بیماران کاندید تشنج­درمانی الکتریکی استفاده کرد.


شهین سالاروند، حیدر علی عابدی،
دوره ۱۲، شماره ۲ - ( فصلنامه ۱۳۸۷ )
چکیده

سابقه و هدف: با پیر شدن جمعیت، افزایش تقاضا برای خدمات مراقبت طولانی مدت مورد انتظار است. از آنجا که مهم­ترین جا به جایی تاثیرگذار بر سالمندان، ورود به سرای سالمندان شناخته شده، درک علل و انگیزه­های اقامت در سرای سالمندان برای ایجاد برنامه­هایی در به تاخیرانداختن یا پیشگیری از ورود به سرای سالمندان اهمیت دارد. پرسش پژوهش، علل و انگیزه­ی اقامت در سرای سالمندان از دیدگاه سالمندان مقیم چیست؟، می­باشد.

مواد و روش­ها: در این مطالعه از روش یدیده­شناسی (فنومنولوژی) استفاده شده است. نمونه­ها از میان سالمندان مقیم در سراهای سالمندان خصوصی و دولتی شهر اصفهان انتخاب گردیده­اند. نمونه­گیری مبتنی بر هدف بوده و تا اشباع اطلاعات که در آخر، شمار شرکت­کنندگان به ۱۰ نفر رسید، ادامه یافت. شرکت­کنندگان این پژوهش شامل ۷ زن و ۳ مرد در محدوده­ی سنی ۸۵-۶۶ ساله بودند. پژوهش­گر از مصاحبه و یادداشت­برداری در عرصه برای جمع­آوری داده­ها بهره گرفت. روش کلایزی جهت تجزیه و تحلیل اطلاعات به کار رفته و استحکام این مطالعه بر اساس دو معیار اطمینان­پذیری و باورپذیری بوده است.

نتایج: به طورکلی دو مفهوم اصلی به دست آمده از داده­ها عبارت بودند از؛ ۱ـ ورود اختیاری ۲ـ ورود اجباری. زیرمفهوم­های ورود اختیاری عبارتند از: ورود با موافقت قبلی، ورود به خاطر مشکلات مالی و خانوادگی و ورود اجباری شامل؛ ورود با فریب، ورود در حالت ناهوشیار بودند، که هر کدام از این­ها دارای زیرمفهوم­هایی بودند.

نتیجه­گیری: بعضی سالمندان، به خاطر گرفتن مراقبت و یا فرار از مشکلات خانوادگی به طور داوطلبانه و بعضی به طور اجباری با تمایل مراقبین خانوادگی در سرای سالمندان اسکان یافته بودند. توانایی خانواده، دوستان، همسایگان و دیگر مراقبین جامعه محور را می­توان در فراهم کردن حمایت تقویت کرد.


زیبا مسیبی، مرضیه حیدر زاده ، امیر حسین موحدیان، احمدرضا عابدی، سید غلامعباس موسوی، محمدرضا اسلامیان،
دوره ۱۵، شماره ۱ - ( فصلنامه ۱۳۹۰ )
چکیده

سابقه و هدف: آسم شایع ترین بیماری مزمن دوران کودکی است و عوامل متعددی به عنوان ریسک فاکتور برای ابتلا به آن ذکر شده است. یکی از این عوامل فتوتراپی نوزادی می باشد. این مطالعه به‌منظور بررسی رابطه فتوتراپی نوزادی با آسم در کودکان مراجعه کنند به بیمارستان شهید بهشتی کاشان در سال ۱۳۸۸ انجام شد.

مواد و روش ها: این مطالعه مورد-شاهدی بر روی کودکان مبتلا به آسم به عنوان گروه مورد و کودکان غیر مبتلا به آسم به عنوان گروه شاهد (پس از انجام همسان سازی از نظر سن، جنس، روش زایمان و وزن تولد) انجام گرفت. از بین ۲۰۰ کودکی که مورد ارزیابی اولیه قرار گرفتند، در نهایت در گروه مورد ۲۸ نفر و در گروه شاهد ۳۴ نفر معیارهای ورود به مطالعه را داشتند. افراد مورد مطالعه از نظر دریافت فتوتراپی و طول مدت آن با یکدیگر مقایسه شدند. برای مقایسه داده‌ها از آزمون‌های Chi-square و t استفاده شد.

نتایج: یافته های این مطالعه نشان داد که ۸/۹۲ درصد (۲۶ نفر) کودکان مبتلا به آسم و ۸/۵۸ درصد (۲۰ نفر) کودکان گروه شاهد سابقه دریافت فتوتراپی داشته (۰۰۲/۰=P). همچنین، میانگین تعداد روزهای دریافت فتوتراپی در دوره نوزادی در کودکان مبتلا به آسم ۹/۴ روز و در کودکان گروه کنترل ۲/۳ روز بود (۰۰۱/۰=P).

نتیجه گیری: فتوتراپی نوزادی از فاکتورهای موثر ابتلا به آسم کودکی می باشد و طول مدت فتوتراپی نیز در ابتلا به آن نقش دارد. لازم است که فتوتراپی فقط در موارد لازم و با کمترین مدت زمانی که اندیکاسیون دارد، انجام گردد.


راضیه ایزدی، محمدرضا عابدی،
دوره ۱۷، شماره ۳ - ( دوماه نامه ۱۳۹۲ )
چکیده

سابقه و هدف: پژوهش حاضر، به بررسی اثربخشی استفاده از روش درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد در درمان اختلال وسواس فکری و عملی مقاوم به درمان در ۳ بیمار مبتلا پرداخته است.

مواد و روش‌ها: یک طرح تک موردی در سه بیمار مبتلا به وسواس مقاوم به درمان استفاده شد. به‌منظور سنجش بیماران، مقیاس وسواس فکری و عملی ییل-براون، پرسشنامه اضطراب و افسردگی بک و نیز یک مقیاس فرآیندی مور استفاده قرار گرفت.

نتایج: نتایج حاکی از کاهش‌ چشم‌گیر در علائم وسواسی، نمرات افسردگی و اضطراب، میزان اعتقاد به افکار وسواسی، پریشان زایی افکار وسواسی و لزوم پاسخ‌دهی به آنها در سنجش پس از درمان بود و این کاهش‌ها تا یک ماه پس از درمان نیز حفظ شد.

نتیجه‌گیری: فرآیند درمان و نتایج به‌دست آمده در این پژوهش حاکی از آن است که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد می‌تواند روش درمانی مؤثری برای بیماران مبتلا به وسواس مقاوم به درمان باشد.


بهرام عابدی، رضا عباسی بختیاری،
دوره ۱۹، شماره ۴ - ( دوماه نامه ۱۳۹۴ )
چکیده

سابقه و هدف: با توجه به اینکه فشار فیزیولوژیکی حاصل از فعالیت بدنی یکی از تنظیم کننده‌های بالقوه ترشح لپتین از بافت چربی است، هدف این مطالعه بررسی اثر ۱۲ هفته برنامه تمرین ترکیبی بر سرم لپتین، پروتئین واکنش‌گر-C (CRP) و شاخص مقاومت انسولین (HOMA-IR) در مردان دارای اضافه وزن بود.
مواد و روش ها: در این مطالعه نیمه تجربی ۳۰ مرد غیرفعال (سن ۱/۹±۲۰/۹۷ سال و شاخص توده بدنی ۰/۷۵±۲۶/۴۷ کیلوگرم بر متر مربع) به‌طور تصادفی در دو گروه تجربی (۲۰ نفر) و گروه کنترل (۱۰ نفر) تقسیم شدند. گروه تجربی فعالیت ترکیبی (فعالیت هوازی: ۶۰ تا ۷۰ درصد حداکثر اکسیژن مصرفی برای ۲۰ دقیقه و فعالیت مقاومتی: ۲ دور ۱۰ تکرار در ۷۰ درصد یک تکرار بیشینه) را انجام دادند. گروه کنترل هیچ فعالیت جسمانی انجام ندادند. در پایان، نمونه های خونی از گروه تجربی جمع آوری شد. متغیرهای وابسته قبل و بعد از ۱۲ هفته برنامه تمرینی اندازه گیری شدند.
نتایج: در پایان هفته دوازدهم کاهش معنی داری در CRP سرم (۰/۲۷±۱/۴۵ در برابر ۰/۳±۱/۳۹ میلی گرم بر لیتر، ۰/۰۵>P)، لپتین (۰/۶۸±۷/۲۷ در برابر ۰/۶۵±۷/۲۴ نانو گرم بر میلی لیتر، ۰/۰۵>P) و شاخص مقاومت انسولین (۰/۱۴±۱/۶ در برابر ۰/۲۳±۱/۵، ۰/۰۵>P) مشاهده شد.
نتیجه گیری: دوازده هفته برنامه تمرین ترکیبی لپتین، CRP و شاخص مقاومت انسولین را در مردان دارای اضافه وزن کاهش می دهد، و این بهبود با افزایش آمادگی قلبی تنفسی و کاهش چربی بدن همراه است که مستقل از اندازه گیری تغییرات وزن و شاخص توده بدنی می باشد.


بهرام عابدی، الهام اخوت، ابراهیم بنی طالبی،
دوره ۲۰، شماره ۴ - ( دوماه نامه ۱۳۹۵ )
چکیده

سابقه و هدف: فعالیت ورزشی ابزار درمانی مؤثری برای پیشگیری و بهبود دیابت نوع دو است. هدف از این پژوهش مقایسه تاثیر تمرینات سرعتی شدید (Sprint interval training; SIT) و ترکیبی (هوازی- قدرتی) بر سطح آدیپونکتین سرمی و مقاومت به انسولین در زنان دیابتی نوع دو است.

مواد و روش ­ها: تعداد ۵۲ نفر از زنان دیابتی نوع دو دارای اضافه‌وزن (BMI بین ۲۵-۳۰ کیلوگرم بر مترمربع با دامنه سنی ۴۵ تا ۶۰ سال و قند خون ناشتای بالاتر از ۱۲۶ میلی‌گرم بر دسی ­لیتر) به‌طور داوطلبانه در تحقیق حاضر شدند و بر اساس مقادیر هموگلوبین گلیکوزیله (HbA۱c) در سه گروه تمرین ترکیبی (n= ۱۷SIT(n=۱۷) و کنترل (n=۱۸) قرار گرفتند. گروه­ های ترکیبی و SIT به ­مدت ۸ هفته تمرینات را انجام دادند. گلوکز، انسولین سرم و سطوح آدیپونکتین اندازه­ گیری شد.

نتایج: بین میانگین داده ­های پیش‌آزمون و پس‌آزمون سطح آدیپونکتین سرمی گروه SIT (۰/۰۱=P) تغییر معنی­ دار مشاهده شد، در­حالی­ که در پیش‌آزمون و پس‌آزمون گروه تمرین ترکیبی (۰/۹۳۹ P=) اختلاف معنی­ داری وجود نداشت. مقاومت به انسولین در گروه­ های تمرینیSIT  (P<۰/۰۰۱) و تمرین ترکیبی (P<۰/۰۰۱) پس از مداخله کاهش معنی­ دار داشت. هم ­چنین، تفاوت در میزان گلوکز ناشتای خون گروه SIT معنی­ دار بود (P<۰/۰۰۱). نتایج مقایسه بین گروهی تفاوت معنی­ داری بین گروه ­های تمرینی در میزان آدیپونکتین (۰/۰۳۷  P= و ۳/۶۱۲ F=) و مقاومت به انسولین (۰/۰۰۸ P= و ۵/۵۱۱ F=) نشان داد. 

نتیجه­ گیری: تمرینات ورزشی مستقل از نوع و روش انجام می‌توانند اثرات مثبتی بر مقاومت به انسولین و میزان آدیپونکتین سرم زنان مبتلا به دیابت نوع دو داشته باشند.


محمد ملکی پویا، بهرام عابدی، محمدرضا پالیزوان، عباس صارمی،
دوره ۲۳، شماره ۴ - ( دوماه نامه ۱۳۹۸ )
چکیده

سابقه و هدف: فاکتور رشد اندوتلیال عروق (VEGF) و اندوستاتین (ES) از مهم‌ترین علل آنژیوژنز و بهبود عملکرد قلبی بعد از انفارکتوس میوکارد می‌باشند. یکی از روش‎های درمانی این بیماری بهره­ گرفتن از برنامه ورزشی است؛ بنابراین هدف از این تحقیق، بررسی تأثیر یک دوره تمرین هوازی فزاینده بر بهبود وضعیت آنژیوژنز و تعادل در فاکتورهای VEGF و ES موش‌های صحرایی مبتلا به انفارکتوس میوکارد بود.
مواد و روش‌ها: در این مطالعه تجربی کنترل‌شده با گروه شاهد، ۲۰ سر موش صحرایی با نژاد ویستار (۸ هفته‌ای و با وزن ۳۰±۲۳۰ گرم) پس از القای انفارکتوس با ایزوپروترونول (۱۵۰ میلی‌گرم در کیلوگرم) به‌طور تصادفی به ۲ گروه ۱۰ تایی تمرین هوازی فزاینده و شاهد تقسیم شدند. گروه تمرین برای مدت ۸ هفته تحت مداخله برنامه­ ی تمرین هوازی فزاینده قرار گرفت (هفته‌ای ۳ جلسه، برای ۵۰-۲۰ دقیقه با سرعت ۱۸-۱۲ متر در دقیقه). ۲۴ ساعت پس از آخرین جلسه­ ی تمرین، نمونه خون وریدی سطوح سرمی VEGF و ES جمع‌آوری شد و به روش الیزا مورد ارزیابی قرار گرفت. برای آنالیز داده‌ها از آزمون تی‌ مستقل در سطح معنی‌داری ۰/۰۵>P استفاده شد.
نتایج: نتایج آزمون تی نشان داد تمرین هوازی موجب افزایش معنی‌دار سطوح سرمی VEGF در موش‌های صحرایی مبتلا به انفارکتوس میوکارد ‌شد (۰/۰۴=P)؛ درحالی‌که متعاقب برنامه ورزشی تغییر معنی‌داری در مقادیر سرمی ES مشاهده نشد /۵۸=P).
نتیجه‌گیری: به نظر می‌رسد تمرین هوازی فزاینده موجب افزایش VEGF در موش‌های صحرایی مبتلا به انفارکتوس میوکارد می‌شود که می‌تواند نقش مهمّی در بهبود فرآیندهای آنژیوژنز و جایگزینی مویرگ‌های بسته‌شده داشته باشد.

مریم باقری نیا، بهرام عابدی، حسین فتح الهی،
دوره ۲۶، شماره ۱ - ( دوماه نامه ۱۴۰۱ )
چکیده

سابقه و هدف: دیابت، باعث اختلال در برخی از عوامل مؤثر در آنژیوژنز قلبی می‌شود. بنابراین هدف از این تحقیق، تأثیر هشت‌هفته تمرین تناوبی با شدت بالا بر سطوح VEGF، NO و Let-۷a در رت‌های جوان مبتلا به دیابت نوع ۲ می‌باشد.
مواد و روش‌ها: تحقیق حاضر، از نوع تجربی می‌باشد که جامعه آماری آن را رت‌های جوان (۸ هفته) مبتلا به دیابت نوع دو تشکیل داد. تعداد ۲۴ سر رت جوان در سه گروه دیابتی + ورزش تناوبی، سالم + تمرین تناوبی و کنترل سالم تقسیم شدند. برای سنجش VEGF و NO از روش الایزا و برای سنجش Le۷-a از روش Real time PCR استفاده شد.
نتایج: گروه دیابت + تمرین در مقایسه با گروه کنترل (۰/۰۰۵P ) و گروه سالم + تمرین در مقایسه با گروه کنترل (۰/۰۰۱= P) VEGF بیشتری داشت. گروه سالم + تمرین نیز در مقایسه با گروه دیابت + تمرین، مقدار VEGF بیشتری داشت (۰/۰۰۵P ). گروه دیابت + تمرین در مقایسه با گروه کنترل (۰/۰۴۱ = P) و گروه سالم + تمرین در مقایسه با گروه کنترل (۰/۰۰۵P) NO بیشتری داشت. همچنین تفاوت بین گروه سالم + تمرین درمقایسه با گروه دیابت + تمرین ازنظر مقدار NO معنادار نبود (۰/۰۷= P). گروه دیابت + تمرین درمقایسه با گروه کنترل (۰/۰۰۹P ) و گروه سالم + تمرین درمقایسه با گروه کنترل (۰/۰۰۱= P) از Let-۷a بیشتری برخوردار بود. همچنین گروه سالم + تمرین درمقایسه با گروه دیابت + تمرین مقدار Let-۷a بیشتری داشت (۰/۰۰۱= P).
نتیجه‌گیری: تمرین تناوبی باعث افزایش VEGF، Let-۷a و NO در موش‌های صحرایی دیابتی و سالم می‌شود. اما افزایش این متغیرها در نمونه‌های سالم بیشتر از نمونه‌های دیابتی بود.

سهیلا حیدرزادی، لیدا مرادی، پروین فرزانگی، بهرام عابدی،
دوره ۲۶، شماره ۶ - ( دوماه نامه ۱۴۰۱ )
چکیده

سابقه و هدف: آندومتریوز یک بیماری مزمن، التهابی و وابسته به استروژن است که با رشد بافت آندومتر در خارج از حفره رحم مشخص می‌شود. پاسخ‌های سیستم ایمنی، تغذیه و فعالیت ورزشی از جمله مهمترین عوامل اثرگذار بر این بیماری هستند. هدف از تحقیق حاضر، بیان مسیر گیرنده شبه تول ۴- میلوئید تمایزیافته فاکتور ۸۸، متعاقب یک دوره تمرینات ورزشی و مصرف ویتامینE  در موش‌های مدل آندومتریوز بود.
مواد و روش‌ها: تحقیق حاضر از نوع بنیادی و تجربی می‌باشد. ۲۵ سر موش ماده نژاد ویستار به‌صورت تصادفی انتخاب و در ۵ گروه مختلف تقسیم شدند. پس از القای آندومتریوز، موش‌های گروه تمرین، ۵ روز در هفته شنا می‌کردند. گروه مصرف ویتامین E، مکمل را به‌صورت روزانه دریافت می‌کردند. ۲۴ ساعت پس از پایان مطالعه از موش‌ها خونگیری شد و سپس کشتار شدند. پروتئین‌های مورد مطالعه شامل TLR۴ وMyD۸۸  بودند. از آزمون تحلیل واریانس یک‌طرفه و آزمون تعقیبی بونفرونی در سطح معنی‌داری ۰/۰۵P استفاده شد.
نتایج: تفاوت معنی‌دار بین گروه‌های تحقیق مشاهده شد. نتایج آزمون تعقیبی بونفرونی نشان داد که میزان بیان ژن MyD۸۸ در گروه کنترل سالم با گروه‌های کنترل مدل آندومتریوز (۰/۰۰۰۱P=)، تمرین (۰/۰۱۹=P) و بیمار+مکمل ویتامین E (۰/۰۲۱=P) اختلاف معنادار و همچنین گروه کنترل مدل آندومتریوز با گروههای تمرین (۰/۰۰۲=P)، بیمار+مکمل ویتامین E (۰/۰۰۲ =P) و بیمار+ویتامین E+تمرین (۰/۰۰۰۱ =P) تفاوت معنادار دارند. میزان بیان ژن  TLR۴در گروه کنترل سالم با گروه کنترل مدل آندومتریوز (۰/۰۴۸= P) اختلاف معنی‌داری نشان داد.
نتیجه‌گیری: القای آندومتریوز به‌شدت این مسیر را در جهت ایجاد التهاب در بافت متأثر می‌سازد. فعالیت ورزشی با سازگاری‌های آنزیمی، احتمالاً به کندشدن مسیر کمک کرده و از التهاب و تکثیر سلولی بافت جلوگیری می‌کند.

زهرا محسنی، بهرام عابدی، یاسر کاظم زاده،
دوره ۲۸، شماره ۲ - ( دوماه نامه ۱۴۰۳ )
چکیده

زمینه و هدف: عوامل مختلفی در بدن مثل امنتین-۱ (آدیپوکین بافت چربی) و FGF۲۱ (یک هورمون درون ریز با خاصیت ضدالتهابی) به دنبال بی­تحرکی کاهش می­یابند. هدف از تحقیق حاضر تعیین تاثیر تمرین تناوبی شدید (HIIT) و مصرف مکمل آویشن بر سطوح سرمی امنتین و FGF-۲۱ در دختران جوان کم­تحرک است.
روش‌ها: در این کارآزمایی بالینی، ۴۸ دختر جوان به صورت تصادفی به چهار گروه (۱۲ نفری) تمرین HIIT، آویشن، HIIT +آویشن و کنترل تقسیم شدند. نمونه های سرمی در دو مرحله پیش­آزمون و پس­آزمون اخذ شد. سطح سرمی امنتین-۱ و FGF۲۱ با استفاده از کیت ­های اختصاصی الایزا سنجش شدند.
یافته‌ها: تفاوت معنی­داری بین سطح سرمی امنتین-۱ قبل (۰/۵۰۵=P) و بعد (۰/۵۴۲=P) از آزمون در ۴ گروه مورد مطالعه وجود نداشت. مقادیر پس­آزمون FGF-۲۱ بین گروه­ ها تفاوت معنی­ داری داشت (۰/۰۱۴=P) به طوری که بر اساس آزمون تعقیبی، در گروه­ های HIIT +آویشن (۰/۰۱۹=P؛ ۰/۴۶۵= اندازه اثر) و HIIT (۰/۰۴۹=P؛ ۰/۴۰۶= اندازه اثر) و آویشن (۰/۰۳۷=P؛ ۰/۴۲۴= اندازه اثر) به ­طور معنی ­داری بیشتر از گروه کنترل بود. افزایش معنی ­دار مقادیر FGF-۲۱ در گروه ­های آویشن (۰/۰۰۱=PHIIT (۰/۰۰۲=P) و HIIT +آویشن (۰/۰۰۳=P) پس از انجام مداخلات مشاهده شد.
نتیجه‌گیری: افزایش FGF-۲۱ از تاثیرات مطلوب تمرینات HIIT با یا بدون مصرف آویشن است که انجام همزمان تمرینات HIIT و مصرف مکمل اویشن می­تواند افزایش بیشتری در مقادیر FGF-۲۱ ایجاد کند. با این حال، انجام مطالعات بیشتر در این زمینه ضروری است.

مجتبی شجاعیان، بهرام عابدی، سید علی حسینی،
دوره ۲۸، شماره ۵ - ( دوماه نامه ۱۴۰۳ )
چکیده

زمینه و هدف: هدف مطالعه حاضر تعیین تاثیر ۸ هفته تمرین مقاومتی همراه با مصرف عصاره خارخاسک بر نشانگرهای استرس اکسیداتیو و سایتوکین پیش التهابی در بافت قلب موش­ های صحرایی نر در معرض استانازول بود.
روش‌ها: در این مطالعه تجربی ۴۸ موش صحرایی نر نژاد اسپراگ-دوالی با محدوده وزن ۱۵۰ تا ۲۰۰ گرم و میانگین سنی ۸ هفته، انتخاب و به طور تصادفی در ۸ گروه ۶ تایی (۱. کنترل، ۲. شم، ۳. استانازول، ۴. استانازول + خارخاسک ۵۰ میلی­ گرم، ۵. استانازول + خارخاسک ۱۰۰ میلی ­گرم، ۶. تمرین مقاومتی، ۷. استانازول + خارخاسک ۱۰۰ میلی ­گرم + تمرین مقامتی، ۸. استانازول + خارخسک ۵۰ میلی ­گرم + تمرین مقاومتی) تقسیم شدند. در مدت ۸ هفته گروه­ های ۳ تا ۸ روزانه ۵ میلی ­گرم برکیلوگرم استانازول به صورت صفاقی دریافت نمودند؛ گروه ­های ۶ تا ۸ سه جلسه در هفته تمرینات مقاومتی را انجام دادند و گروه ­های ۴، ۵، ۷ و ۸ روزانه دوزهای معین خارخاسک را به­ صورت صفاقی دریافت نمودند. میزان بیان ژن های (IL-۱۰)Interlokin-۱۰ ، (MDA) Malondialdehyde و Advanced oxidation protein products(AOPP) به­روش Real Time PCR اندازه ­گیری شد.  

یافته‌ها: مصرف استانازول تاثیر معناداری بر افزایش بیان AOPP، MDA و کاهش IL-۱۰ در بافت قلب موش ­های صحرایی داشت (۰/۰۵>P). با این وجود استانازول + تمرین باعث افزایش معنادار IL-۱۰ و کاهش AOPP و MDA شد (۰۵/۰P<). همچنین استانازول + تمرین + خارخاسک ۵۰ و ۱۰۰ میلی گرم تاثیر معناداری بر افزیش IL-۱۰ و کاهش MDA وAOPP داشت (۰/۰۵>P). در گروه های استانازول + تمرین + خارخاسک ۱۰۰ میلی ­گرم سطوح IL-۱۰ بالاتر و MDA پایین ­تر از گروه ­های استانازول + تمرین، استانازول + تمرین + خارخاسک ۵۰ میلی ­گرم بود اما در AOPP تفاوت معناداری وجود نداشت.
نتیجه‌گیری: به نظر می ­رسد تمرین مقاومتی و مصرف عصاره خارخاسک عامل تقیل دهنده استرس اکسیداتیو و التهاب در بافت قلب موش صحرایی است و مقدار دوز ۱۰۰ میلی گرم تاثیر بیشتری بر بهبود استرس اکسیداتیو و شاخص­ های پیش التهابی بافت قلب دارد.

مازیار شجاعی، لیدا مرادی، پروین فرزانگی، بهرام عابدی،
دوره ۲۸، شماره ۵ - ( دوماه نامه ۱۴۰۳ )
چکیده

زمینه و هدف: آزواسپرمی، به عنوان فقدان اسپرم در مایع منی، یکی از علل شایع ناباروری در مردان است. این مطالعه با هدف تعیین تاثیر هم‌زمان تمرین شنا و پیوند سلول‌های بنیادی بر بیان ژن‌ تتراسپانین های CD۹ و CD۶۳ مرتبط با اسپرماتوژنز در مدل حیوانی آزواسپرمی انجام شد.
روش‌ها: در این مطالعه تجربی، رت‌های نر پس از القای آزواسپرمی به صورت تصادفی در گروه‌های مختلف تقسیم شدند. گروه‌ها شامل گروه کنترل سالم، گروه آزواسپرمی، گروه آزواسپرمی+ورزش، گروه آزواسپرمی+سلول بنیادی و گروه آزواسپرمی+سلول بنیادی+ورزش بودند. یک ماه بعد از ایجاد مدل آزواسپرمی، یک میلیون سلول بنیادی در یک مرحله، در ناحیه مجران دفران هر موش پیوند زده شد. تمرین شنا به صورت روزانه به مدت ۳۰ دقیقه در روز و ۵ روز در هفته به مدت ۸ هفته انجام گرفت. پس از پیوند سلول‌های بنیادی و انجام تمرینات شنا، بیان ژن‌های CD۹ وCD۶۳ در بافت بیضه با استفاده از روش Real-time PCR اندازه‌گیری شد.
یافته‌ها: تمرین شنا و پیوند سلول‌های بنیادی به طور جداگانه و ترکیبی بر بیان ژن‌های CD۹(۴۷۵/ ۲۳  F=و ۰۰۰۱/۰ P=) و CD۶۳  (۱۸۶/ ۱۹  F=و ۰۰۲/۰ P=) تأثیر معنی‌داری داشتند. این یافته‌ها حاکی از آن است که هر دو مداخله در بهبود فرایند اسپرماتوژنز در مدل حیوانی آزواسپرمی موثر هستند.
نتیجه‌گیری: نتایج این مطالعه نشان می‌دهد که ترکیب تمرین شنا و پیوند سلول‌های بنیادی می‌تواند به عنوان یک رویکرد درمانی نوین در بهبود باروری مردان مبتلا به آزواسپرمی مورد توجه قرار گیرد. مکانیسم احتمالی این اثر می‌تواند از طریق تنظیم بیان ژن‌های دخیل در اسپرماتوژنز باشد.


صفحه 1 از 1     

مجله علوم پزشکی فیض Feyz Medical Sciences Journal
Persian site map - English site map - Created in 0.19 seconds with 47 queries by YEKTAWEB 4700