[صفحه اصلی ]   [Archive] [ English ]  
:: صفحه اصلي :: درباره مجله :: شماره جاری :: تمام شماره‌ها :: جستجو :: ثبت نام :: ارسال مقاله :: تماس با ما ::
بخش‌های اصلی
صفحه اصلی::
اطلاعات نشریه::
بانک‌ها و نمایه‌ها::
آرشیو مجله و مقالات::
برای نویسندگان::
اخلاق در پژوهش::
برای داوران::
تسهیلات پایگاه::
تماس با ما::
هوش مصنوعی::
::
Basic and Clinical Biochemistry and Nutrition
..
DOAJ
..
CINAHL
..
EBSCO
..
IMEMR
..
ISC
..
جستجو در پایگاه

جستجوی پیشرفته
..
دریافت اطلاعات پایگاه
نشانی پست الکترونیک خود را برای دریافت اطلاعات و اخبار پایگاه، در کادر زیر وارد کنید.
..
enamad
..
:: جستجو در مقالات منتشر شده ::
۱۶ نتیجه برای شیری

مینو شجاعی، صفر کورانلو، حسین الیاسی، شیرین بی رنگ،
دوره ۱، شماره ۴ - ( فصلنامه ۱۳۷۶ )
چکیده

سابقه و هدف: با توجه به شیوع بیماری های مجاری صفراوی و پانکراس و عوارض شناخته شده آن و نیز جراحی کورکورانه در این زمینه و نظر به وجود گزارش های متفاوت از قدرت تشخیصی این دو روش و به منظور تعیین قدرت تشخیص ERCP و PTC در بیماری های مجاری صفراوی و پانکراس این تحقیق در مراجعین به بیمارستان آیت الله طالقانی طی سال ۱۳۷۴ انجام گرفت.

مواد و روش ها: پژوهش به روش کارآزمایی بالینی از نوع تشخیصی روی ۴۴ نفر با علایم ایکتر انسدادی مراجعه نموده و موافقت خود را برای همکاری با طرح اعلام داشته و اندیکاسیون عمل جراحی داشتند، صورت پذیرفت. خصوصیات سنی، جنسی و علل مراجعه و نیز یافته های ERCP و PTC از نظر وجود بیماری بررسی و در فرم اطلاعاتی شماره (۱) ثبت گردید. نتیجه مشاهدات اتاق عمل و گزارش پاتولوژی از نظر اتیولوژی بیماری به صورت دوسوکور قطعی بیماری مجاری صفراوی در فرم اطلاعاتی شماره (۲) ثبت شد. داده های فرم اطلاعاتی (۱) و (۲) طبقه بندی و میزان حساسیت، ویژگی، ارزش پیشگویی مثبت و منفی و نیز کارآیی آن تعیین گردید.

یافته ها: از ۴۴ نفر مورد بررسی به نسبت ۴۵,۵% زن و ۵۴.۵% مرد و در سنین ۸۰-۲۵ (متوسط ۵۵) بودند و حدود ۷۰% با علایم زردی یا درد RUQ مراجعه کردند. حساسیت و ویژگی ERCP به ترتیب ۸۴ و ۱۰۰ و کارآیی کلی آن ۸۴% و در مورد PTC به ترتیب ۹۰، ۱۰۰ و ۹۰ درصد بود.

نتیجه گیری: انجام ERCP و PTC می تواند در تشخیص بیماری مفید باشد، با توجه به سهولت انجام PTC در صورت متسع بودن مجاری صفراوی، ابتدا PTC و بعد ERCP انجام گیرد. تحقیقات بیشتر برای بررسی قدرت تشخیص این دو روش، بررسی اتیولوژی هر یک از بیماری های پانکراس و سیستم صفراوی را توصیه می نماید.


فاطمه میرزایی پور، بهزاد سرور عظیم زاده، محمد مشیری، سمیرا دهقانی،
دوره ۲، شماره ۱ - ( فصلنامه ۱۳۷۷ )
چکیده

سابقه و هدف: نظر به نقش فشار خون در سنین پایین در بروز پرفشاری خون بالغین و عوارض شناخته شده آن، با توجه به عدم اطلاع از وضعیت فشار خون در سنین دبیرستانی کرمان و به منظور تعیین فشار خون شریانی دانش آموزان مدارس روزانه مقطع متوسطه (۱۷-۱۴ سال) شهر کرمان و به منظور تعیین همبستگی قد، وزن با فشار خون، این تحقیق در پاییز سال ۱۳۷۵ انجام گرفت.

مواد و روش ها: تحقیق به روش توصیفی-مقطعی (Cross-Sectional) بر روی ۸۷۰ نفر از دانش آموزانی که به روش نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای انتخاب شده بودند صورت پذیرفت. سن، جنس، وزن، قد، فشار خون سیستولی و دیاستولی، دور بازو و نمونه به روش های متعارف و استاندارد آن اندازه گیری گردید. شیوع فشار خون براساس گزارش جدید گروه TASK تعیین و میزان همبستگی متغیرهای قد، وزن با فشار خون سیستولی و دیاستولی تعیین شد.

یافته ها: شیوع فشار خون بالا در پسران ۶,۵ و در دختران ۷.۸% بود و شیوع فشار خون بسیار بالا در پسران ۱.۷ و در دختران ۱.۳۵ مشاهده گردید. نمایه توده بدنی دختران ۲.۸±۲۰.۶ و پسران ۳.۱±۱۹.۴ بوده و ارتباط قوی و معنی داری بین مقادیر آن و فشار خون زمانی که فشار خون توسط اندازه دور بازو تصحیح نشوند در هر دو جنس وجود داشته است. برای وزن نیز وضعیت مشابه مشاهده گردید.

نتیجه گیری: فشار خون بالا در دانش آموزان مدارس متوسطه شهر کرمان قابل توجه است و احتمال عدم اطلاع از وجود این عارضه و شانس زیاد تداوم آن و نیز عوارض شناخته شده فشار خون بالا، اطلاع رسانی به این نوجوانان و انجام مطالعات غربالگری فشار خون را در سنین بالاتر در کرمان و انجام چنین مطالعاتی را در شهرهای دیگر توصیه می نماید.


علی اکبر عامری، شیرین بیرنگ، ناصر ولایی،
دوره ۲، شماره ۲ - ( فصلنامه ۱۳۷۷ )
چکیده

سابقه و هدف: با توجه به اهمیت تعیین وضعیت تکامل جنین و سن حاملگی و تفاوت هایی که در استانداردهای تعیین سن جنین در نژادها و کشورهای مختلف گزارش شده است، به منظور تعیین سن حاملگی براساس اندازه اپی فیز دیستال فمور، این تحقیق بر روی مراجعه کنندگان به مراکز درمانی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی طی سال های ۷۶-۱۳۷۳ انجام گرفت.

مواد و روش ها: پژوهش حاضر با روش توصیفی (Descriptive) روی خانم های با LMP مشخص و در هفته حاملگی ۴۰-۲۸ بارداری پس از اخذ موافقت برای همکاری با طرح روی تعداد ۱۳۰۰ نفر صورت پذیرفت. این تعداد براساس هر هفته حاملگی ۱۰۰ نفر و با فاصله ۱۳ هفته حاملگی تعیین و نمونه ها فاقد بیماری های زمینه ای بودند. در سونوگرافی DFE بر روی بزرگ ترین قطر آن و با بزرگ نمایی ۱,۵ برابر و ترانسدوسر ۷.۵-۵ مگاهرتز اندازه گیری گردید.

یافته ها: ۱۳۰۰ نفر مورد بررسی در هر هفته حاملگی از ۲۸ تا ۴۰، تعداد ۱۰۰ نفر مورد مطالعه قرار گرفته در سن ۲۸ هفته حاملگی DFE قابل رویت نبوده در سن ۲۹ هفته حاملگی میزان آن ۰,۳۷±۰.۰۸ بود. جدول اندازه DFE براساس سن حاملگی ارایه گردید.

نتیجه گیری: جدول سن حاملگی بر حسب میزان DFE تدوین شد. توصیه می گردد در یک تحقیق، ارزش این جدول در پیش بینی سن جنین مورد مطالعه قرار گیرد و در صورتی که دارای اعتبار (Validity) لازم باشد مورد استفاده بالینی قرار گیرد.


شیرین نیرومنش، الهام شکیبازاده،
دوره ۲، شماره ۲ - ( فصلنامه ۱۳۷۷ )
چکیده

سابقه و هدف: با توجه به تناقض های موجود در مورد تاثیر پارتوگراف بر طول زایمان و سرانجام حاملگی و با عنایت به این که تاکنون در ایران در زمینه پارتوگراف و فواید کاربرد آن در مراکز زایمانی تحقیق جامعی به عمل نیامده، این پژوهش با هدف تعیین تاثیر پارتوگراف بر طول زایمان و سرانجام حاملگی زنان نخست زای مراجعه کننده به بیمارستان میرزاکوچک خان در سال ۱۳۷۶ انجام گرفت.

مواد و روش ها: پژوهش حاضر با روش کارآزمایی بالینی (Clinical trial) بر روی ۲۰۰ نفر زن باردار صورت گرفت. صد زن در گروه تجربی تحت کنترل مستقیم محقق بوده و اداره زایمان آن ها با استفاده از پارتوگراف به عمل آمد و ۱۰۰ زن در گروه شاهد قرار گرفتند. تاثیر پارتوگراف بر مدت زایمان، تعداد معاینه های واژنی، زایمان های طولانی، زایمان های انسدادی، نمره آپگار نوزاد، مرگ نوزاد، نوع زایمان، پارگی رحم، انفوزیون اکسی توسین، مدت انفوزیون اکسی توسین و وضعیت آمنیوتومی مورد بررسی قرار گرفت و با آزمون های مختلف مورد قضاوت آماری قرار گرفت.

یافته ها: سن بیماران ۳±۲۱,۸ سال و طول مدت زایمان در گروه شاهد ۲۹۸±۵۱۰.۲ دقیقه و در گروه تجربی ۲۲۸±۴۳۶ دقیقه بود. تعداد معاینه های مهبلی در گروه شاهد ۷ مرتبه و در گروه تجربی ۴.۵ بار بود. زایمان طولانی از ۲۶% درصد در گروه شاهد به ۱۰% در گروه تجربی رسید. چهار درصد از افراد گروه شاهد و ۱% از افراد گروه تجربی زایمان انسدادی داشتند. نمره آپگار دقیقه اول در ۹۹% از نوزادان مادران گروه شاهد و ۹۸% از نوزادان مادران گروه تجربی، ۸ الی ۱۰ بود. مرگ نوزاد و پارگی رحم در هیچ یک از دو گروه مورد بررسی رخ نداد. چهار درصد از افراد گروه شاهد، زایمان غیر طبیعی داشتند. در گروه تجربی نیز در ۴% (۱% واکیوم و ۳% سزارین) زایمان غیر طبیعی صورت گرفت. انفوزیون اکسی توسین در ۵۴% از افراد گروه شاهد و ۱۵% از افراد گروه تجربی انجام گرفت. مدت انفوزیون اکسی توسین در گروه شاهد ۱۴۲±۲۶۸ دقیقه و در گروه تجربی ۱۱۰±۲۳۵.۶ دقیقه بود. در میان زنانی که آمنیوتومی شدند ۳۸.۹% از افراد گروه شاهد و ۵.۸% از افراد گروه تجربی در مرحله نهفته زایمان آمنیوتومی بودند.

نتیجه گیری: استفاده از پارتوگراف، به عنوان یک وسیله ارزان، مفید و عملی در تصمیم گیری زود هنگام و ارجاع بیمار یاری دهنده است. پارتوگراف هم چنین کیفیت، نظم زایمان و اداره آن را افزایش می دهد.


امین احتشامی افشار، شیرین ایزدی،
دوره ۳، شماره ۴ - ( فضلنامه ۱۳۷۸ )
چکیده

سابقه و هدف: با توجه به شیوع و روند رو به افزایش آسم و عوارض شناخته شده آن و تناقض های موجود در مورد میزان IgE با شدت بیماری و به منظور تعیین سطح سرمی IgE و رابطه آن با شدت بیماری آسم، این تحقیق بر روی مراجعه کنندگان به بیمارستان های آموزشی دانشگاه علوم پزشکی ایران طی سال ۱۳۷۳ انجام گرفت.

مواد و روش ها: پژوهش حاضر با روش Cross Sectional صورت پذیرفت. تشخیص بیماران آسمی و عملکرد روی بیماران مطابق استاندارد بوده و کسانی را که معتاد به سیگار و مبتلایان به انگل و به بیماری های تنفسی غیر از آسم بودند از مطالعه حذف گردیدند. سطح سرمیطبیعی IgE به روش ELISA از روی نمونه های خون تعیین و مقادیر کمتر از ۲۰۰ به عنوان طبیعی و شدت بیماری را بر حسب تعداد حملات در سال به صورت خفیف کمتر از ۵۰، متوسط ۵۰ تا ۳۰۰ و شدید بیشتر از ۳۰۰ تلقی و ارتباط سطح سرمی با شدت بیماری و علایم آتوپی با استفاده از آمار توصیفی ارایه گردید.

یافته ها: طی مدت مورد بررسی، ۱۰۱ نفر مطالعه شدند که ۵۸% آن ها دارای سطح سرمی بیشتر از طبیعی بودند و بین سطح سرمی IgE با شدت بیماری و نیز بروز کهیر همبستگی دیده شد ولی با سایر علایم آتوپی و علایم سرفه، خلط، تنگی نفس، حملات آسم شبانه ارتباطی مشاهده نگردید. پنجاه درصد بیماران میزان PEFR آن ها کمتر از ۶۰% بود و هرچه طول بیماری بیشتر بود عملکرد ریوی آن ها کمتر و بین سطح سرمی IgE با میزان PEFR آن ها همبستگی وجود داشت.

نتیجه گیری: بین سطح سرمی IgE و عملکرد ریوی همبستگی معکوس وجود دارد ولی با علایم بالینی ارتباطی ملاحظه نشد.


مجید احسانی، مسعود ایروانی، اردشیر قوام زاده، فرناز صفوی فر، احمد رضا شمشیری،
دوره ۱۳، شماره ۲ - ( فصلنامه ۱۳۸۸ )
چکیده

سابقه و هدف: یکی از روش­های درمانی مفید و موثر در بیماران مبتلا به لنفوم غیرهوچکین (عود کرده یا با پاسخ نسبی به درمان اولیه) پیوند اتولوگ سلول­های بنیادی خون محیطی یا مغز استخوان است و یکی از فاکتورهای مهم در بازده پیوند، نوع رژیم آماده سازی ( (conditioning می­باشد. این مطالعه به منظور بررسی اثر رژیم آماده سازی CEAM در پیوند اتولوگ بیماران مبتلا به لنفوم غیر هوچکین در مرکز تحقیقات هماتولوژی، آنکولوژی و پیوند مغز استخوان بیمارستان شریعتی، دانشگاه علوم پزشکی تهران به انجام رسید.

مواد و روش­ها: در این مطالعه بقا، تعداد ۲۵ بیمار براساس فاکتورهای ورود ذیل؛ سن ۶۰-۱۴ سال مبتلا به NHL با بهبودی کامل یا نسبی در هر مرحله و درجه همراه با عملکرد مناسب مغز استخوان، قلب، ریه، کلیه و کبد و وضعیت عملکردی خوب، انتخاب شدند. پس از دریافت رژیم موبیلیزان که با استفاده از سیکلوفسفامید به اضافه G-CSF یا G-CSF به تنهایی انجام می­شد و نیز استخراج سلول های بنیادی مغز استخوان ، تحت شیمی درمانی با رژیم CEAM قرار گرفتند. پس از انجام پیوند، تمامی این بیماران از نظر میزان عفونت، مدت و سرعت بهبودی هماتولوژیک و میزان عوارض رژیم بررسی شدند. همچنین، میزان دریافت واحدهای خون و پلاکت مورد بررسی قرار گرفت. پس از ترخیص از بخش نیز بیماران به طور دوره­ای از نظر علایم (نشانه های B ) و معاینه بالینی (وجود لنفادنوپاتی جدید) و تست­های آزمایشگاهی ارزیابی می شدند.

نتایج: در بین این تعداد فقط یک نفر پیوند اتولوگ خود را از سلول­های بنیادی مغز استخوان و مابقی از سلول­های بنیادی خون محیطی( PBSCT [۱] ) دریافت کردند. هنگام پیوند ۶ نفر(۲۴ درصد) در بهبودی کامل اول، ۱۱ نفر (۴۴ درصد) در بهبودی کامل دوم، ۶ نفر (۲۴ درصد) در بهبودی کامل سوم و ۲ نفر (۸ درصد) در بهبودی نسبی بودند. مدت بستری پس از انجام BMT [۲] یا PBSCT به طور متوسط ۵/۲۵ روز بود. از میان ۲۵ نفر که تحت پیوند اتولوگ قرار گرفتند، ۱۶ نفر (۶۴ درصد) عود نداشتند ولی ۸ نفر (۳۲ درصد) دچار عود شدند. یک نفر نیز اصلا هیچ­گونه پاسخی به پیوند نداد. میزان مرگ و میر در طی این مطالعه، ۵ نفر (۲۰درصد) بود. احتمال بقاء کلی ( [۳] OS ) یک ساله ۶/۸ ± ۴/۷۸ درصد بود و OS دو ساله نیز نتیجه مشابه داشت. بقاء بدون بیماری ( DFS [۴] ) یک ساله ۵/۹ ± ۷۰ درصد و DFS دو ساله ۷/۱۰ ± ۱/۵۹ درصد بود. در ضمن، بقاء بدون بیماری در بهبودی کامل اول طی یک سال، ۳/۸۳ درصد و در دو سال نیز همین مقدار بود، ولی در بهبودی کامل دوم یا بیشتر، و نیز در بهبودی نسبی در یک سال، ۷/۱۱ ± ۶۵ درصد و در دو سال ۶/۱۳ ± ۱/۴۸ درصد بود. عوارض هماتولوژیک و گوارشی در همه موارد دیده شد. گرانولوسیتوپنی و آنمی و ترومبوسیتوپنی درجه ۴ به ترتیب در ۹۶، ۲۰ و ۵۲ درصد افراد مشاهده شد. بیشترین درجه موکوزیت در گرید ۱ (۴۰ درصد)، اسهال و تهوع و استفراغ در گرید ۲ (به ترتیب ۴۴ و ۵۲ درصد) مشاهده شد. تب و عفونت با یا بدون کشت مثبت در ۹۶ درصد بیماران در طی دوران بستری به وقوع پیوست. در نهایت سمیت های ناشی از درمان به خوبی تحمل شد.

نتیجه گیری: همراه با اجرای رژیم CEAM مدت دوره تجویز دارو به ۴ روز کاهش می یابد و همچنین، نیاز به مصرف داروی BCNU که مستلزم رعایت زنجیره سرد در انتقال دارو می باشد، نیست. با توجه به موارد فوق و همچنین نتایج بهتر DFS یک ساله نسبت به رژیم آماده سازی قبلی مورد استفاده در این مرکز (۷۰ درصد در مقابل۳۰ درصد) و قابل تحمل بودن مسمومیت ناشی از درمان ، لذا رژیم CEAM با این شرایط به عنوان یک رژیم جایگزین مناسب برای رژیم BEAM می­تواند مطرح باشد.


مهدیه صابری، حسین شیری، واهان مرادیانس، محسن تقدسی، حمیدرضا گیلاسی، مرضیه خامه‌چیان،
دوره ۱۶، شماره ۶ - ( دوماه نامه ۱۳۹۱ )
چکیده

سابقه و هدف: پنومونی وابسته به ونتیلاتور Ventilator Associated Pneumonia (VAP) شایع‌ترین عفونت بیمارستانی در بخش مراقبت‌های ویژه و دومین عفونت بیمارستانی شایع است. هدف از این مطالعه بررسی فراوانی عوامل خطرزای پنومونی زودرس وابسته به ونتیلاتور در بخش‌های مراقبت ویژه بیمارستان شهید بهشتی کاشان طی سال‌های ۱۳۸۸تا ۱۳۸۹ می‌باشد.

مواد و روش‌ها: در این پژوهش مقطعی، ۱۰۰ بیمار بستری در سه بخش مراقبت‌های ویژه که بیش از ۴۸ ساعت تحت تهویه مکانیکی بودند، وارد مطالعه شدند و جهت تعیین VAP تا ۹۶ ساعت پیگیری شدند. VAP با استفاده از ابزار "امتیاز بالینی عفونت ریوی تعدیل شده" تعیین شد.

نتایج: همه بیماران از تهویه تهاجمی استفاده کردند و علت اصلی استفاده از تهویه تهاجمی اختلالات تنفسی و کاهش سطح هوشیاری بود. میزان بروز VAP، ۱۹ درصد بود. از این تعداد ۴ نفر زن و ۱۵ نفر مرد بودند. در میان سه دسته عوامل خطرزا (مربوط به بیمار، روندهای درمانی، کارکنان) در گروه عوامل خطرزای مربوط به بیمار، بین سن (۰۳۶/۰=P) و امتیاز کومای گلاسکو (۰۰۱/۰=P) و میزان بروز VAP ارتباط معنی‌داری وجود داشت. در گروه دوم، بین شخص لوله‌گذار (۰۱/۰=P) و قرارگیری سر بیمار در زاویه ۳۰ درجه و بالاتر (۰۲/۰=P) و بروز VAP تفاوت آماری معنی‌داری وجود داشت. در گروه سوم، بین مراقبت دهانی (۰۲/۰=P) و آموزش کارکنان در مورد کنترل عفونت (۰۰۲/۰=P) و VAP ارتباط معنی‌داری وجود داشت.

نتیجه‌گیری: با توجه به نتایج مطالعه حاضر، آموزش مداوم کارکنان و انجام مراقبت‌های دهانی کامل و منظم در بیماران تحت تهویه مکانیکی توصیه می‌شود.


علیرضا براری، جبار بشیری، جواد اصغری،
دوره ۱۹، شماره ۵ - ( دوماه نامه ۱۳۹۴ )
چکیده

سابقه و هدف: سرطان پستان یکی از شایع‌ترین سرطان زنان در دنیا است که از عوامل تشخیصی مهم در آن مارکرهایی مانند گیرنده فاکتور رشد اپیدرمال انسانی-۲ (HER-۲) و گیرنده‌های استروژن (ER) و پروژسترون (PR) است. هدف از تحقیق حاضر تعیین تأثیر شش هفته تمرین شنا همراه با مصرف عصاره آلوئه­ورا بر HER-۲، ER و PR موش‌های مبتلا به سرطان سینه بود.

مواد و روش‌ها: تعداد ۳۵ سر موش ماده از طریق جراحی و کاشت زیرجلدی تومور آدنوکارسینوما ، سرطانی شدند و پس از یک هفته به گروه‌های ۱- تمرین (سرطانی)، ۲- عصاره (سرطانی)، ۳- تمرین و عصاره (سرطانی)، ۴- کنترل سرطانی و ۵- کنترل سالم (بدون تمرین و عصاره) تقسیم شدند. گروه ­های تمرینی برنامه تمرین شنا به­ مدت ۶ هفته شامل ۶۰-۱۰ دقیقه شنا و ۳ روز در هفته را انجام دادند. نمونه­ های خونی ۴۸ ساعت بعد از آخرین جلسه تمرین جهت اندازه ‌گیری سطح سرمی HER-۲، ER و PR گرفته شد.

نتایج: القای تومور سرطانی در موش­ ها موجب افزایش معنی‌دار HER-۲، ER و PR در مقایسه با گروه کنترل سالم گردید. هم­ چنین، تمرینات استقامتی شنا و مصرف عصاره آلوئه­ ورا موجب کاهش HER-۲، ER و PR در موش ­های مبتلا به سرطان سینه شد.

نتیجه‌گیری: این یافته ­ها گزارشات امیدبخشی از تأثیرگذاری احتمالی هر دو مداخله بر سطوح این تومور مارکرها دارد؛ با­ این­حال برای اظهار نظر قطعی نیاز به تحقیقات بیشتری می ­باشد.


طاهره بشیری، محمدتقی قربانیان، سعید زواره،
دوره ۲۰، شماره ۲ - ( دوماه نامه ۱۳۹۵ )
چکیده

سابقه و هدف: سلول­ های بنیادی مزانشیمی (MSCs) در ترمیم بافت­ های بدن دخیل هستند و منبع سلولی جذابی را برای مهندسی بافت تشکیل می­ دهند. پتانسیل تجدیدی آن­ها توسط پیری سلولی ناشی از استرس اکسیداتیو مختل می­ شود. آلفا لیپوئیک اسید (ALA) به ­دلیل خواص آنتی اکسیدانی به­ خوبی شناخته شده است. پروتئین Ki-۶۷ در تمامی مراحل چرخه سلولی (G۱, S, G۲ & M) به ­جز G۰ بیان شده و به ­طور معمول به­ عنوان نشان­گر تکثیر سلولی شناخته می­ شود. از این­ رو، هدف از مطالعه حاضر بررسی اثر ALA بر بقا و تکثیر MSCs در شرایط کشت آزمایشگاهی است.

مواد و روش­ ها: سلول­ های بنیادی جدا شده از مغز استخوان موش صحرایی در پاساژ چهارم به ­مدت ۲۴ ساعت در شرایط فقر سرم قرارداده شد و با افزودن هیدروکسی اوره به غلظتµM  ۲ هم زمانی سلولی انجام شد. پس از آن به­ مدت ۴۸ ساعت در حضورALA  Mµ ۱ کشت داده شدند. به­ منظور ارزیابی میزان بقا و تکثیر سلولی از روش ­های MTT و ایمنوسیتوشیمی برای نشان­گر  Ki-۶۷ ­استفاده شد.

نتایج: در بخش MTT افزایش میزان تکثیر در گروه­ هایی که به­ مدت ۴۸ ساعت با ALA تیمار شده بودند، مشاهده شد. ارزیابی ایمنوسیتوشیمی برای نشان­گر Ki-۶۷ افزایش معنی­ داری را در گروه تیمار نسبت به گروه کنترل نشان داد.

نتیجه ­گیری: می ­­توان گفت ALA در افزایش میزان بقا و تکثیر سلول ­های بنیادی جدا شده از مغز استخوان موش صحرایی موثر است.


مرضیه اسکندری، غلامحسین ناظم زادگان، فرهاد دریانوش، مهدی صمدی، شیرین هنرپیشه، محمود حسن پور،
دوره ۲۰، شماره ۲ - ( دوماه نامه ۱۳۹۵ )
چکیده

سابقه و هدف: فاکتور نوروتروفیک مشتق از مغز (BDNF) یکی از عوامل اصلی است که فعالیت ورزشی تداومی طولانی ­مدت از طریق افزایش آن باعث اثرات مثبت بر مغز می­ شود. هدف مطالعه حاضر مقایسه اثر یک جلسه فعالیت استقامتی تداومی (CEE) و فعالیت تناوبی شدید (HIIE) بر مقادیر BDNF سرمی موش­ های صحرایی می­ باشد.

مواد و روش ­ها: در این مطالعه تجربی ۳۰ سر موش صحرایی انتخاب و به ­روش تصادفی به سه گروه (CEE،  HIIEو کنترل) تقسیم شدند. بعد از آشنایی با تردمیل، آزمودنی ­ها (به­ جز گروه کنترل) یک جلسه فعالیت ورزشی مورد نظر گروه خود اجرا کردند. در انتهای پژوهش نمونه­ خون از تمام آزمودنی­ ها گرفته شد.

نتایج: نتایج نشان داد سطوح BDNF در گروه­ CEE به ­طور معنی داری از گروه HIIE (۰/۰۰۱ P=) و گروه کنترل (۰/۰۰۱ P=) بیشتر است، اما تفاوت معنی­ داری بین گروه HIIE و گروه کنترل مشاهده نشد (۰/۲۳ P=).

نتیجه­ گیری: به ­نظر می­ رسد CEE مداخله مناسب­ تری جهت افزایش BDNF می­ باشد و این فاکتور بیشتر از شدت، تحت تأثیر مدت فعالیت ورزشی می­ باشد. بنابراین، برای رسیدن به فواید فعالیت ورزشی بر روی سیستم عصبی مرکزی احتمالا فعالیت­ های طولانی­ مدت مفید­تر می­ باشند.


فاطمه حسن شیری، محمدصادق پورعباسی، سید غلامعباس موسوی، مژده فتاحی، امیرعباس کیانفر، حمیدرضا سیدی، فخرالسادات میرحسینی، مهرداد مهدیان،
دوره ۲۰، شماره ۶ - ( دوماه نامه ۱۳۹۵ )
چکیده

سابقه و هدف: ازدیاد لاکتات سرمی طی انجام مراحل بای­پس قلبی‌ریوی حین عمل با افزایش مرگ­ و میر و عوارض قلبی به میزان ۱۰ تا ۲۰ درصد همراه است. هدف مطالعه حاضر بررسی اثر افزایش سطح لاکتات خون بر پیامدهای بعد از عمل جراحی پیوند عروق کرونر تحت بای‌پس قلبی‌ریوی می­ باشد.

مواد و روش‌ها: مطالعه مقطعی حاضر روی ۱۱۶ بیمار تحت پیوند عروق کرونر بیمارستان شهید بهشتی کاشان طی سال­ های ۹۳-۱۳۹۲ انجام گرفت. داده­ های دموگرافیک، متغیرهای مربوط به ­عمل جراحی، میزان لاکتات، زمان خروج لوله تراشه، مدت زمان بستری در بخش ویژه و بیمارستان و کسرجهشی قلب بعد از عمل جمع ­آوری شدند. داده ­های حاصل در دو گروه لاکتات نرمال (کمتر از ۲ میلی­ مول در لیتر) و لاکتات بالا (بیشتر از ۲ میلی­مول در لیتر) مقایسه شدند.

نتایج: هیپرلاکتاتمی بعد از عمل در ۶۲/۱ درصد بیماران مشاهده شد. تفاوت آماری معنی­‌داری بین زمان خروج لوله تراشه، و مدت بستری در بخش ویژه و بیمارستان بین دو گروه مشاهده نشد. بین میانگین لاکتات سرم بعد از عمل و قند خون، pH و بیکربنات، مدت زمان بای‌پس قلبی ­ریوی و مدت زمان کلمپ آئورت ارتباط معنی­‌داری وجود داشت. بین افزایش لاکتات سرم و افت کسر جهشی قلب بعد از عمل نیز ارتباط معنی­‌داری وجود داشت.

نتیجه‌گیری: هیپرلاکتاتمی با عواملی نظیر قند خون بالا، pH و میزان بیکربنات، و مدت زمان بای‌پس و زمان کلمپ آئورت طولانی­ تر در ارتباط است. با کنترل این عوامل می‌توان از بروز اسیدوز لاکتیک کاست و به بهبود وضعیت بیماران بعد از عمل کمک کرد.


محمد مهدی توکلی، بهروز داوری، حسن نصیریان، عارف صالح زاده، شیرین مرادخانی، امیرحسین ظهیرنیا،
دوره ۲۵، شماره ۳ - ( دو ماهنامه ۱۴۰۰ )
چکیده

سابقه و هدف: اهمیت بهداشتی سوسری آلمانی در اماکن شهری در حال افزایش است. امروزه محققان به‌دنبال حشره‌کش‌های سازگار با محیط زیست هستند. میزان سمّیت اسانس گیاهان رزماری (Rosmarinus officinalis L.) و اسطوخودوس (Lavandula angustifolia Mill.) بر روی سوسری آلمانی در شرایط آزمایشگاهی ارزیابی شد.
مواد و روش‌ها: اسانس گیاهان با دستگاه کلونجر به‌روش تقطیر استخراج گردید. سپس میزان سمّیت آن‌ها با آغشته‌کردن کاغذ‌های صافی با غلظت‌های ۵/۶۲، ۵۰، ۵/۳۷، ۲۵، ۵/۱۲، ۲۵/۶، ۸/۱ و ۷۵ µg/m۲ و قراردادن آن‌ها در محیط سوسری‌های بالغ نر، مورد مقایسه قرار گرفت.
نتایج: نتایج آنالیز رگرسیون پروبیت بر روی میزان مرگ‌ومیر سوسری‌ها بعد از ۲۴ ساعت نشان داد که با افزایش غلظت اسانس‌ها، میزان مرگ‌ومیر سوسری‌ها نیز افزایش یافت. اثر حشره‌کشی اسانس اسطوخودوس (LD۵۰: ۳۲,۵۴ µg/m۲) بیشتر از رزماری (LD۵۰: ۳۵,۹۷ µg/m۲) بود و اسانس اسطوخودوس با دوز کمتری اثر حشره‌کشی خود را نسبت به رزماری اعمال کرد.
نتیجه‌گیری: با توجه به این‌که LD۵۰ اسانس اسطوخودوس و اسانس رزماری پایین‌تر از دوزهای مصرفی حشره‌کش‌های شیمیایی می‌باشند و با عنایت به بروز پدیده مقاومت، به نظر می‌رسد اسانس گیاهانی مانند اسطوخودوس و رزماری بتوانند در آینده جایگزین مناسبی برای حشره‌کش‌های شیمیایی که در برنامه کنترل آفات قرار دارند، باشند.
رضا احمدی بنی، شیرین شهبازی، علیرضا خوشنویسان، جواد بهروزی،
دوره ۲۶، شماره ۱ - ( دوماه نامه ۱۴۰۱ )
چکیده

سابقه و هدف: شناسایی مکانیسم‌های زمینه‌ای پاتوژنز گلیوما از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. بیان بیش از حدّ ژن PTX۳ عمیقاً در پاتوژنز گلیوما نقش دارد. سرکوب بیان ژن هدف بر پایه تداخل RNA (RNAi) ازطریق مولکول‌های RNA دورشته‌ای ازجمله siRNA می‌تواند به‌عنوان یک ابزار درمانی برای خاموشی انکوژن استفاده شود. هدف مطالعه حاضر، القای آپوپتوز در رده سلولی گلیومای U-۸۷ با سرکوب ژن PTX۳ است.
مواد و روش‌ها: انواع روش‌های in silico برای طراحی siRNA در برابر ژن PTX۳ استفاده شد، سپس امتیاز‌بندی طبق قوانین طراحی صورت گرفت. بهترین مولکول siRNA علیه ژن PTX۳ انتخاب و همچنین siRNA درهم‌ریخته آن نیز طراحی و کارایی خاموش‌کردن PTX۳ در سلول‌‌های U-۸۷ توسط Real-time PCR ارزیابی شد. همچنین میزان مرگ سلول‌های ترنسفکت‌شده با گروه‌های کنترل توسط فلوسایتومتری مقایسه شد تا اثر کاهش بیان PTX۳ بر آپوپتوز سلولی بررسی شود.
نتایج: ۵۳ مولکول PTX۳-siRNA طراحی‌شده از جهات گوناگون، بررسی و امتیاز‌دهی و بهترین موارد جهت استفاده در تحقیقات سرکوب بیان ژن PTX۳ پیشنهاد شدند. تیمار ۷۲ ساعته سلول‌های U-۸۷ با PTX۳-siRNA طراحی‌شده در غلظت ۱۰۰ نانومولار قادر به کاهش بیان PTX۳ به میزان ۶۹ درصد بود. نتایج فلوسایتومتری نیز نشانگر القای آپوپتوز در ۶۵ درصد سلول‌‌ها بود.
نتیجه‌گیری: کارآیی siRNA طراحی‌شده با روش in vitro تأیید شد که بر کاهش بیان ژن PTX۳ و القای آپوپتوز در سلول‌های گلیوما U-۸۷ تأثیر قابل‌ملاحظه‌ای داشت.

علیرضا نیکوزاده، رقیه پوزش جدیدی، علیرضا نورآذر، مسعود اصغرپور ارشد، جبار بشیری،
دوره ۲۶، شماره ۴ - ( دوماه نامه ۱۴۰۱ )
چکیده

سابقه و هدف: ناکارآمدی میتوکندریایی یکی از سازوکارهای احتمالی پیشرفت بیماری قلبی است. تحقیق حاضر با هدف بررسی تأثیر هشت هفته تمرین هوازی و مصرف مکمل کورکومین بر بیان ژن PGC-۱α و سیترات سینتاز میتوکندریایی کاردیومیوسیت‌ موش‌های نر مدل سکته قلبی انجام شد.
مواد و روش‌ها: ۴۰ سر موش صحرایی نر به‌صورت تصادفی به ۵ گروه کنترل سالم، کنترل سکته قلبی، تمرین هوازی، مکمل و تمرین + مکمل تقسیم شدند. گروه تمرین و تمرین + مکمل به‌مدت ۸ هفته تحت‌تأثیر تمرین بر روی نوار گردان الکترونیکی هوشمند حیوانی به‌صورت ۵ روز در هفته قرار گرفتند. در این زمان گروه کنترل سکته قلبی و مکمل، برنامه تمرینی نداشت. در ابتدا کنترل سالم، کشتار شدند. بیان ژن PGC-۱α و سیترات سینتاز میتوکندریایی با استفاده از روش  Real-time PCRبه‌دست آمد. ﺩﺍﺩﻩ‌ﻫﺎ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩه ﺍﺯ ﺁﺯﻣﻮن شاپیروویلک و تحلیل واریانس دوطرفه و یک‌طرفه و آزمون تعقیبی توکی ﺁﻧﺎﻟﻴﺰ ﺷﺪﻧﺪ.
نتایج: یافته‌ها نشان داد که بیان PGC-۱α و سیترات‌سینتاز کاردیومیوسیت‌ها در گروه‌های تمرین‌کرده با و بدون مصرف کورکومین به‌طور معنی‌داری بیشتر از گروه‌های مکمل و کنترل سکته قلبی است (۰/۰۰۱ =P). بین دو گروه تمرین و تمرین + مکمل هم تفاوت معنی‌داری مشاهده نشد. بیان هر دو ژن در گروه کنترل سکته قلبی کمتر از کنترل سالم بود (۰/۰۵P).
نتیجه‌گیری: هشت هفته تمرین هوازی به‌تنهایی و در ترکیب با کورکومین، به افزایش بیان ژن PGC-۱α و سیترات‌سینتاز منجر گردید. اثر توأم تمرین و کورکومین به‌طور غیر معنی‌داری بیشتر بود.

نسرین شیری، مراد رسولی آزاد، ژیلا حسنی،
دوره ۲۷، شماره ۶ - ( دوماه نامه ۱۴۰۲ )
چکیده

زمینه و هدف: اختلال وسواسی- جبری یک اختلال روانی ناتوان­کننده است که با افکار و رفتارهای تکراری مشخص می­ شود. پژوهش حاضر با هدف ارزیابی اثربخشی درمان تنظیم هیجان بر شدت علایم وسواسی، حساسیت و گرایش به چندش و عملکردهای شناختی-اجرایی در بیماران مبتلا به اختلال وسواسی-جبری انجام شد.
روش‌ها: کارآزمایی بالینی حاضر با دو گروه آزمایش و کنترل انجام گرفت. جامعه آماری شامل ۴۸ نفر از بیماران مبتلا به اختلال وسواسی- جبری بود که به روش نمونه‌گیری در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی به دو گروه آزمایش و کنترل (هرگروه ۲۴ نفر) تخصیص یافتند. ابزارهای پژوهش عبارت بودند از مقیاس وسواسی جبری ییل براون، پرسشنامه تنظیم هیجان، مقیاس گرایش به تجربه چندش، آزمون آیووا، آزمون دسته بندی کارت ویسکانسین و آزمون کلمه رنگ استروپ. گروه آزمایش تحت درمان تنظیم هیجان همراه با دارودرمانی قرار گرفت، در حالی که گروه کنترل فقط تحت دارودرمانی بود.
یافته‌ها: شدت علایم وسواسی و حساسیت و گرایش به چندش در گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل پس از مداخله به صورت معناداری کاهش یافت. همچنین، گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل در پس آزمون، عملکردهای شناختی-اجرایی (تصمیم گیری ریسکی کمتر، بازداری بیشتر، انعطاف پذیری روانشناختی بهتر و توانایی بیشتر در حل مسئله) بهتری داشتند.
نتیجه‌گیری: درمان تنظیم هیجان منجر به کاهش شدت علایم وسواسی و حساسیت و گرایش به چندش و همچنین بهبود عملکردهای شناختی- اجرایی در بیماران مبتلا به اختلال وسواسی-جبری می­شود.

سیما موحد، جبار بشیری، حسن پوررضی، رقیه پوزش جدیدی،
دوره ۲۸، شماره ۲ - ( دوماه نامه ۱۴۰۳ )
چکیده

زمینه و هدف: ‌پارکینسون یکی از شایع‌ترین اختلالات تحلیل‌برنده‌ سیستم‌ عصبی است. بهبود کاتالپسی و نورون‌های دوپامینرژیک در مدیریت درمان بیماری پارکینسون نقش دارند. هدف از این پژوهش تعیین تاثیر ۱۲ هفته تمرین هوازی و محدودیت غذایی بر نورون‌های دوپامینرژیک و کاتالپسی در بافت مغزی موش‌های صحرایی مدل پارکینسون بود.
روش‌ها: در مطالعه‌ ‌تجربی حاضر، ۴۰ سر موش صحرایی نر سفید نژاد ویستار با محدوده سنی ۳-۲ ماه به‌طور تصادفی در ۵ گروه (۸ موش) تخصیص یافتند. گروه‌ها شامل کنترل سالم (C)، کنترل پارکینسون (P)، پارکینسون + تمرین هوازی (P+T)، پارکینسون+ محدودیت غذایی (P+RF) و پارکینسون + تمرین هوازی + محدودیت غذایی (P+T+RF) بودند. برنامه تمرین هوازی شامل ۳ ماه و هفته‌ای ۵ جلسه با شدت ۷۵-۸۰ درصد حداکثر اکسیژن مصرفی بود. گروه محدودیت غذایی، حدود ۱۱ گرم غذا در روز دریافت کردند. برای سنجش کاتالپسی از تست میله استفاده شد و سنجش نورون‌های دوپامینرژیک با برش مغزی و شمارش تعداد آنها با میکروسکوپ انجام شد.
یافته‌ها: تعداد نورون‌های دوپامینرژیک در گروه پارکینسون + تمرین هوازی + محدودیت غذایی نسبت به گروه‌های کنترل سالم، کنترل پارکینسون، و پارکینسون+ محدودیت غذایی افزایش معنادار داشت (۰/۰۰۱=P). همچنین در گروه گروه پارکینسون + تمرین هوازی + محدودیت غذایی کاهش معنادار کاتالاپسی موش‌ها نسبت به گروه کنترل پارکینسون مشاهده شد (۰/۰۰۱=P).
نتیجه‌گیری: سه‌ ماه تمرین‌ هوازی و محدودیت غذایی موجب بهبود شاخص‌های تعداد نورون‌های دوپامینرژیک و بهبود کاتالپسی ناشی از پارکینسون در موش‌ها شد. بنابراین تمرین‌ هوازی و محدودیت غذایی به عنوان یک روش پیشنهادی و مکمل‌ در درمان بیماران مبتلا به پارکینسون همراه با مداخلات دارویی قابل بررسی است که البته انجام مطالعات تکمیلی در این زمینه، ضروری است.


صفحه 1 از 1     

مجله علوم پزشکی فیض Feyz Medical Sciences Journal
Persian site map - English site map - Created in 0.19 seconds with 49 queries by YEKTAWEB 4700